Abstract:
توحید ذات و صفات باری تعالی از موضوعات مهم در الهیات و دغدغة متکلمان، فیلسوفان
و عرفای ادیان ابراهیمی بوده است. در این مقاله تلاش بر این است که با نگاهی مقایسهای،
نظرات دو فیلسوف و مفسر یهودی و مسلمان مورد بررسی وتحلیل قرار گیرد . این دو
اندیشمند سعی کرده اند صفات الهی مطرح شده در کتاب آسمانی خود را به گونه ای توجیه
کنند که با صرافت و بساطت ذات الهی منافات نداشته باشد.
ابن میمون مفسر بزرگ یهودی برای حفظ بساطت ذات، هرگونه صفت ایجابی برای خدا
را نفی کرده است. وی انتساب این صفات به خدا را همچون انتساب جسمانیت به او محال
دانسته و به الهیات سلبی روی آورده است و در نتیجه تمام صفاتی که در عهد عتیق به کار
رفته اعم از صفات اخباری و صفات کمالی ایجابی را تاویل می نماید که به نظر می رسد هر
چند ابن میمون به درستی بر توحید و صرافت ذات الهی تاکید داشته ولی با نفی صفات
ایجابی شبهة تعطیل شدن معرفت و خلو ذات از کمالات را نتوانسته توجیه نماید درحالی که
علامه طباطبائی به عنوان یکی از متفکران شیعی در عالم اسلام منافاتی بین توحید ذاتی و
اسناد حقیقی صفات ایجابی جمالی و جلالی که در قرآن به خدا نسبت داده شده نمی بیند. و
به گونه ای مسئله را تبیین کرده که نه اوصاف الهی در قرآن حمل بر مجاز شود و نه ذات
الهی از صفات کمالی خالی گردد. در این مقاله مبانی و لوازم دو دیدگاه مقایسه شده است.
Machine summary:
"وی انتساب این صفات به خدا را همچون انتساب جسمانیت به او محال دانسته و به الهیات سلبی روی آورده است و در نتیجه تمام صفاتی که در عهد عتیق به کار رفته اعم از صفات اخباری و صفات کمالی ایجابی را تأویل مینماید که به نظر میرسد هر چند ابن میمون به درستی بر توحید و صرافت ذات الهی تأکید داشته ولی با نفی صفات ایجابی شبهۀ تعطیل شدن معرفت و خلو ذات از کمالات را نتوانسته توجیه نماید درحالیکه علامه طباطبائی به عنوان یکی از متفکران شیعی در عالم اسلام منافاتی بین توحید ذاتی و اسناد حقیقی صفات ایجابی جمالی و جلالی که در قرآن به خدا نسبت داده شده نمیبیند.
به نظر وی قهار از اسماء حسنی خداوند است و از قهر به معنی غلبه گرفته شده است و بدین معنی است که او با سلطه و قدرتش بر همۀ مخلوقاتش احاطه دارد یعنی بر تمامی خلایق غالب است بنابراین طبق معنای واحد و قهار و اینکه این دو در آیات قرآنی در کنار یکدیگر قرار گرفته ، روشن میشود که خدای متعال منزه از انحاء و اقسام وحدت است ، چه وحدت فردی که در قبال کثرت فردی است (مثل وحدت انسان که اگر یک نفر دیگر به او اضافه شود کثرت فردی به وجود میآید) چه وحدت نوعی یا جنسی (وحدت نوعی مثل وحدت نوع انسان در مقابل انواع دیگر و وحدت جنسی مثل وحدت جنس حیوان در برابر اجناس دیگر) زیرا تمامی این اقسام وحدت ، در مقهوریت و اینکه شیء واحد باید محدود به حدی باشد تا از سایر اقسام نوع یا جنس جدا شود مشترکند و چون طبق آیات قرآن ، هیچ چیز نمی تواند خداوند را نه در ذات و صفات و نه در افعال محدود و مقهور به حدی کند، بنابراین وحدت حق تعالی وحدت عددی نیست ."