Abstract:
در تئوری های متنوعی که در حوزة فرااخلاق مطرح است، اصول اخلاقی در یکی از دو
راهی جهان شمولی یا جهان ناشمولی قرار میگیرد، اما نگارنده در این جستار تلاش کرده تا
راه سومی باز کند؛ راه سومی که در آن، اخلاق به مثابه سلولی زنده با هستة پایة موسوم به
هستة غیرفروکاهشی یک تلقی میشود. این هسته مشتمل بر بایدها و نبایدهاست و به حسب
حضورش در محیط های همانند دین، زیست بوم و زیست نوع انسانی گسترش یا کاهش
مصداقی یافته یا تضعیف شده یا تقویت پیدا کرده یا مختل میشود؛ البته این سلول اخلاقی
در همة محیطهای یاد شده، هستة سخت غیرفروکاهشی جهانشمول دارد. اما هستههای
جدید، به حسب مفهوم و فضایل چهارگانه، مشترک با هستة اولیه و به لحاظ مصادیق
جدیدش، هویت غیرجهانشمول دارد و متفاوت با هستة اولیه است؛ همانند سلول زنده که در
بافتها و اندام های مختلف، ظهور و کارکردهای آن تغییر میکند. بنابراین پرسش پایة این
جستار عبارت است از: چگونه میتوان اخلاق را از دیدگاه علامه طباطبایی هم جهان شمول
و هم وابسته به دین، زیستبوم و زیستنوع و در نتیجه غیرجهانشمول دانست؟ دستاوردهای
این پژوهش عبارت اند از: نظریة سلولی مستنبط از دیدگاه های علامه طباطبایی چهارهستة
متنوع دارد که اخلاق به حسب هستة نخست، جهان شمول و غیرفروکاهشی است، اما به لحاظ
مصادیق متفاوت دیگر هستهها، غیرجهانشمول، یعنی، منطقهای، گروهی و گاهی شخصی
است. همچنین، برخی احکام و لوازم نظریة سلولی عبارت اند از: یکم، تقسیم اخلاق به
اخلاق متعارف و اخلاق متعالی؛ دوم، تنوع شناخت، تشخیص و داوری اخلاقی؛ سوم، رفع
ایهام تعارض میان وابستگی دین و اخلاق و عدم وابستگی آن دو به یکدیگر؛ چهارم، ابطال
مرزبندی ثابت میان رفتار واجب، خنثی و فداکارانه افراطی؛ پنجم، نظریة سلولی با
نسبی انگاری اخلاقی تفاوت جوهری دارد
Machine summary:
"زیست نوع های انسانی، معادلات ویژه ای را در سلول اخلاقی حاکم میکند و این امکان را فراهم میکند که سلول با حفظ محتویات هستۀ یک دامنۀ بایدها و نبایدهای اخلاقی را گسترش دهد و مسائلی که در هستۀ مرکزی جای ندارد و در بیرون از آن ، یعنی در سیتوپلاسم به عنوان مباح مطرح است به درون هستۀ مرکزی جدید آورد؛ با این توضیح که : «غفلت از خدا»، «التفات به غیر» و «اقامت در یک مقام و رضایت بدان » یا «بازگشت به مقام عرفانی پایین تر» در بیشتر شاکله ها امر عادی محسوب میشود و در هستۀ سخت یک اخلاق جزو امور زشت و درخور نکوهش و عذاب نیست ، اما همین کار در شاکله های متعالی همانند شاکلۀ عرفا، اولیا و انبیا گناه تلقی شده و نیازمند توبه است .
در اولین سلول اخلاقی هسته بسیار مختصر و قلمرو سیتوپلاسم گسترده است ، اما به مرور با قرار گرفتن این سلول اخلاقی در محیط های متفاوت ؛ مانند دین ، آداب و سنن و موقعیت های متنوع وجودی انسان ، دستخوش دگردیسی شود؛ با این توضیح که بایدها و نبایدهای خاص محیط دینی ، زیست بوم و زیست نوع انسانی سبب تفاوت در تطبیق فضایل چهارگانۀ هستۀ سلول یک (عدالت ، حکمت ، عفت و شجاعت ) یا گسترش آن می شود و با گسترش هسته ، قلمرو سیتوپلاسم که حوزة امور مجاز است کاهش یافته یا دستخوش تغییر می شود."