Abstract:
داستان کوتاه در دهه هشتاد قرن نوزدهم میلادی در غرب ظهور کرد و همزمان با تحولات سیاسی و اجتماعی نیمة اول قرن معاصر ایران و کشورهای عربی، وارد این سرزمینها شد. داستان کوتاه با تلاش و ابتکار ادیبان و روشنفکران بزرگی چون مصطفی لطفی المنفلوطی در مصر و محمدعلی جمالزاده در ایران به یکی از مهمترین انواع ادبی در این کشورها تبدیل شد و توجه خوانندگان بسیاری را به خود معطوف ساخت. این دو ادیب، نویسندگانی تاثیرگذار و پیشگام در ادبیات داستانی کشورهای خود هستند. با توجه به همعصر بودن آن دو و زندگی در شرایط اجتماعی، فرهنگی و سیاسی تقریبا مشابه و تشابه سیر تکوین ادبیات داستانی در ایران و مصر، وجوه اشتراک بسیاری در مضامین و سبک داستانپردازی منفلوطی و جمالزاده مشاهده میشود که بررسی و تبیین آن ضروری مینماید. این پژوهش با روش تحلیلی و مقایسهای و براساس رویکرد آمریکایی در ادبیات تطبیقی، به مقایسه شیوة نگارش، مضمون، پرداخت و عناصر داستان کوتاه این دو ادیب پرداخته و وجوه اشتراک و تفاوت آنها را بیان کرده است. این بررسی نشان میدهد که این دو نویسنده، باوجود تفاوت در زبان، شباهتهای فراوانی در مضمون و اسلوب نگارش داشته و با زبانی انتقادی به بیان مشکلات جامعة خود پرداختهاند.
Machine summary:
داستان کوتاه با تلاش و ابتکار اديبان و روشنفکران بزرگي چون مصطفي لطفي المنفلوطي در مصر و محمدعلي جمالزاده در ايران به يکي از مهم ترين انواع ادبي در اين کشورها تبديل شد و توجه خوانندگان بسياري را به خود معطـوف ساخت .
اين پـژوهش به بررسي و مقايسۀ داستان هاي کوتـاه کتـاب يکـي بـود يکـي نبـود جمـالزاده و داستان هاي کوتاه تأليفي کتاب العبرات منفلوطي پرداخته و، با توجه بـه اشـتراکات ادبيات فارسي و عربي و شرايط اجتماعي و سياسي حاکم بـر ايـران و مصـر در آن دوران ، درپي پاسخ به اين سؤالات است : چه عواملي سـبب مانـدگاري نـام منفلـوطي و جمـالزاده در ادبيـات داسـتاني کشورهايشان شده است ؟ ويژگي هاي داستان هاي کوتـاه ايـن دو اديـب کـدام اسـت و چـه اشـتراکات و تفاوتهايي با هم دارند؟ چه عواملي موجب ميشود اين دو نويسنده در کنار هم قرار گيرند؟ داستان کوتاه داستان کوتاه ترجمـه اي از «Short Story» و متـرادف بـا «Novell» فرانسـوي است .
جمالزاده هرگز اصطلاح «داستان کوتاه » را به کار نمي برد و اين خود نشان دهندة اين است که داستان کوتاه ، بـه منزلـۀ يـک نـوع ادبـي مسـتقل ، در آن سالها ناشناخته و بياعتبار بوده اسـت (ميرعابـديني ١٣٧٧: ٧٩)؛ بـه گونـه اي کـه جمالزاده ، گويي براي توجيه نوشتن داستان کوتاه و فرار از انتقاد، در ديباچۀ کتـاب يکي بود و يکي نبود مينويسد: «نگارنده مصمم شد که حکايات و قصصي چنـد را که به مرور ايام محض براي تفريح خاطر به رشـتۀ تحريـر در آورده بـود بـه طبـع رسانده و منتشر سازد» (جمالزاده ١٣٨٤: ٢٨).