Abstract:
در این پژوهش به تحولات کشور یمن از سال 2011 که شروع جدیتر اعتراضات نسبت به نظام حاکم بود،
تا سال 2015 که تهاجم عربستان به این کشور اتفاق افتاد بررسی شده و سیاستهای کشور عربستان در
طول این چند سال در رابطه با تحولات یمن مورد مطالعه قرار گرفت. بررسیها و تحلیلهای انجام یافته
نشان از این دارد که سیاست خارجی عربستان سعودی معطوف به بسط نفوذ و حداکثر نمودن امنیت بوده
است. در رابطه با کشورهای اسلامی، عربستان کوشیده است تا خود را بعنوان رهبر جهان اسلام مطرح نموده و از آئین وهابیت در جهت جلوگیری از نفوذ و قدرتیابی رقبای منطقهای خود از جمله ایران بهره گیرد. نفت و ژئوپلیتیک نیز دو عاملی بودهاند که سبب اهمیت یافتن عربستان در سطح بینالمللی گردیده و این کشور با تکیه بر این عوامل توانسته است در سطح بینالمللی متحدانی را با خود همراه سازد. در مجموع سیاستهای عربستان در تحولات یمن براساس دو عامل ایدئولوژی و ژئوپولیتیک صورت میگیرد
In this research checked Yemen's developments since 2011 that was the start of more serious protests relative to the ruling system, until 2015 that happened Saudi invasion to this country and be studied Saudi Politics during these few years in relation to Yemen's developments. Reviews and done analysis is sign of this Saudi foreign policy has been depending on expansion of penetration and maximizing security. In relation to Islamic countries, Saudi Arabia has tried to bring up yours as leader of the Islamic World and benefit from the Wahhabi religion in order to prevent Infiltration (penetration) and the power of your regional rivals Including Iran. Oil and geopolitics also have been two factors that has made Saudi Arabia more important internationally and this country could able to rely on these factors internationally bring allies together. Overall it takes place Saudi politics in Yemen's developments according to two factors ideology and geopolitics.
Machine summary:
"کنارهگیری علی عبداله صالح در نتیجه اعتراضات سال ٢٠١٢ و تحمیل عبدر به منصور هادی بعنوان رئیسجمهور یمن که با تصمیم شورای همکاری خلیجفارس و حمایت آمریکا صورت گرفت به پایان تحولات اعتراضی در یمن منجر نشد و ناکامی دولت جدید در تقسیم قدرت میان گروههای معترض نیز در عمل سبب افزایش تحرکات شیعیان یمنی شد.
پیش از آغاز تظاهرات گسترده یمنیها به تأسی از ملتهای تونس و مصر، اعتصابات نمایندگان اپوزیسیون در پارلمان و تظاهرات محدود مخالفان در اعتراض به تعدیل قانون اساسی در جریان بود، اما این حرکت هیچگاه به جنبشی فراگیر تبدیل نشد؛ زیرا از یکسو یمنیها تحت فشارهای اقتصادی و معیشتی فرصتی برای توجه به مسائل سیاسی نداشتند و در مجموع هیچگاه بطور جمعی و در چهارچوب جنبشی اجتماعی و فراگیر سیاسی نشدند و از سوی دیگر، زیرکی صالح در بهرهگیری از شکافهای اجتماعی-قبیلهای و اختلافات میان قبایل عمده در راستای پیشگیری از متحد شدن قبایل مخالف و نیز تضعیف رقبای بالقوه خود، مانع حرکت جمعی یمنیها بوده است.
آمریکا به دو دلیل عمده اتحاد با صالح در جنگ علیه تروریسم و بطور مشخص سازمان القاعده در شبه جزیره، و نیز ترس از سرایت دگرگونیهای یمن به کشورهای همجوار و به ویژه عربستان و اثرگذاری آن بر تولید و قیمت نفت، سیاست کاملا تردیدآمیزی را در قبال تحولات یمن اتخاذ کرد؛ زیرا آمریکا از یکسو نمیتوانست، به دلیل عدم وجود جایگزین مطمئنی همچون ارتش مصر برای مدیریت دوره انتقالی، همچون مبارک به راحتی از صالح بگذرد و از سوی دیگر، نمیتوانست به وضوح و بدون توجه به هزینههای احتمالی مترتب بر حمایت از صالح، در مقابل خواستههای معترضان ایستادگی کند."