Abstract:
آرایههای بلاغی موجب جذابیت اثر ادبی میشود و موسیقی دلنشینی به کلام میبخشد. حسآمیزی که از جمله این آرایههاست، به تلفیق دو یا چند حس اطلاق میشود؛ بهگونهای که با ایجاد موسیقی معنوی به تأثیر سخن میافزاید. این تعبیر را نخست در قرن نوزدهم شارل بودلر (1867-1821 م) مطرح کرد.وی حسآمیزی را در 9 ترکیب جای داد و برای هریک اصول خاصی مطرح کرد. پژوهش حاضر با تکیه بر روش توصیفی- تحلیلیتلاش میکند انواع حسآمیزی بودلر را در شعر دو شاعر نابینای عربی و فارسی، ابوالعلاء معری (۹۳۷-۱۰۵۷ م) و شوریده شیرازی (1857- 1927 م) تحلیل کند؛ با این هدف که زیباییهای شعر نابینایان- که از تخیلی عمیق نشأت میگیرد- تبیین شود. نتایج پژوهش بیانگر این است که هر دو شاعر میکوشند در پیوند میان حواس، تصاویر مربوط به حس بینایی، بهویژه حس بینایی- بساوایی را برجسته کنند تا با این کار نقص جسمانی خود را از نظر خواننده پنهان نمایند.
Rhetorical devices make literary works attractive and endow words with pleasant rhythm. Synesthesia, one of these devices, is applied to the combination of two or more senses in a way that increases words effect through creating spiritual rhythm. The concept was firstly introduced by Charles Baudelaire (1821-1876) in the nineteenth century. He divided synesthesia into 9 combinations and suggested specific principles per combination. Analyzing diverse types of Baudelaire synesthesia in the works of two Arabic and Persian blind poets, Abul Ala Al-Maarri (937-1057) and Shoorideh-Shirazi (1857-1927), using a descriptive-analytical method, the present study aims to demonstrate the beauty in blind poets’ poems which results from deep imagination. The results indicate that both poets seek to highlight images related to sight, especially sight-touch sense, in the combination of senses so that they can hide their disability from readers’ views.
Machine summary:
شوريده نيز در شعر خود از تلفيق حس بينايي با بساوايي استفاده کرده است ؛ براي مثال وقتي به ديوان خود فخرفروشي و گيرايي سخنانش را توصيف ميکند، صفت سخت را که به حس لامسه مربوط است براي زبان خويش در نظر ميگيرد و بدين سان دو حس بينايي و بساوايي را با يکديگر ميآميزد: ديوان مرا بزر چون بنگاشت با سخت زبان چو آهنم من (شوريده شيرازي، ١٣٨٨: ٤٢٤) در جاي ديگر نيز سستي و سختي را - که از جمله دريافت هاي حس لامسه است - به ساعد و بازوان نسبت ميدهد و به تلفيق اين دو حس ميپردازد و بدين گونه تصويري زيبا با حس آميزي ميآفريند که در جان شنونده مينشيند: بااين همه تنگ دلي و سست ساعدي 49 با سخت بازوان توانا چه ميکني (همان :٤٦٨) اين نوع تلفيق حواس ، ريشه در تحقيقات روانشناسان تربيتي دارد که معتقدند «تمامي افرادي که به دليل نبود يکي از ملزمات زندگي متعارف اجتماعي به گونه اي متفاوت از ديگران زندگي ميکنند، معلول اند» (صادقينژاد، ١٣٦٨: ١٤).
اين نوع تلفيق حواس در شعر شوريده نيز ديده ميشود؛ از آن جمله ، وي گفتار را که در حوزه دريافت هاي حس شنوايي قرار ميگيرد، نرم ميپندارد و براي آن صورتي ملموس در نظر ميگيرد: نرم گفتار و روزنامه نويس مونس روز بود و محرم راز (شوريده شيرازي، ١٣٨٨: ٢٩٧) در جاي ديگر شاعر براي سخن ، صفت تري و خيسي را به کار ميگيرد: گر بگويم که لبم خشک بود مي نپذير که بتريش گواهند سخن هاي ترم (همان : ٣٤٧) با بررسي ابياتي که در آن دو شاعر نابينا از حس آميزي شنوايي- بساوايي استفاده کرده اند اين نکته فهميده ميشود که ويژگيها و خواص اين دو حس سبب ميشود آنان با کمک گرفتن از اين ويژگيها صورت موضوعي براي مدرکات حسي به وجود آورند و به خود و حقايق اطرافشان معرفت و شناخت پيدا کنند.