Abstract:
این مقاله به طور دقیق اثر اصلی واتس و زیمرمن ( ١٩٧٨ ) را بررسی می کند که برای جلب رای شرکت های نفتی امریکایی طی دهه ی ١٩٧٠ فعالیت کردهاند. چنین شرکت هایی استدلال شده که انحصارطلبان
سودجو باشند و احتمالا هدف آنها سیاستمداران خود نفعی است که به دنبال تبادل سرمایه از شکل مالیات،
نشان میدهد « مسئولیت اجتماعی » قوانین و دیگر هزینه های سیاسی می باشند. و اشاره ی واتس و زیمرمن به یعنی یک عمل بسیار شایع در میان « تبلیغات حمایتی » که یک عبور فوق العاده باشد و به احتمال زیاد به شرکت های بزرگ نفتی امریکایی در آن زمان، اشاره دارند. مقاله های علمی بعدی، بر عقاید واتس وزیمرمن استوار هستند تا برای بازنمودهای اجتماعی موردی را ارائه دهند تا مباحث اصلی شان را گسترش شرکت ها کاهش یافته و مفهوم هزینه های سیاسی به قدری گسترده « منافع زیاد » دهند. در این شیوه، توجه به شده که با دیگر تئوری های اجتماعی افشاگری محو شده است. در نتیجه، مقاله ی علمی افشاگری اجتماعی بر مبنای حسابداری دقیق و مثبت، نمیتواند برای مدیران خود نفع که به دنبال حداکثر رسانی ثروت هستند، مباحث جداگانه ای فراهم کند. همچنین این مقاله ی می گوید که مدرک تجربی جمع آوری شده برای امروز در حمایت از تئوری حسابداری مثبت از بازنمودهای اجتماعی به طور گسترده ناکافی است.
Machine summary:
مطالعات بسياري برمبناي اثر بديع واتس و زيمرمن انجام شده اند (بلکويي و کارپيک ١٩٨٩ ؛ نس و ميزرا ١٩٩١؛ پنچاپاکسان و مک کنيون ١٩٩٢؛ لمون و کان ١٩٩٧) تا براي فرضيه ي هزينه ي سياسي به عنوان توضيحي براي بازنمودهاي اجتماعي شرکت ها، مدرکي را پايه گزاري کنند.
اين آشکارسازي/ مسئوليت اجتماعي مسأله اي است که به نظر مي رسد تنها نفع واتس و زيمرمن باشد و تئوري حسابداري مثبت آنها وقتي بيشتر اثبات مي شود که يک نفر به طور دقيق اين اشاره ي اوليه بدان و رفتار آن را بررسي کند.
در اصل پيش بيني مديران براي استانداردهاي حسابداري که باعث افزايش درآمد و در نتيجه دارايي مديريت ميگردد انگيزه ي بيشتري براي اعمال فشار داشته باشد چون تغيير در نقد ينگي و قيمت سهام نيز مي تواند تحت تأثير ماليات (کاهش ) برنامه هاي زمان بندي شده ي منظم (براي شرکت هاي سامان يافته ) هزينه هاي اطلاعاتي و سياسي باشد مديران همچنين بايد تأثيرات درآمد گزارش شده براي تحميل چنين هزينه ها به شرکت را مد نظر داشته باشند.
گرچه ، حتي اگر اين يک ادعاي درست و واقعي باشد، چرا شرکت بايد در ده نوع مختلف از برنامه هاي مسئوليت اجتماع حضور داشته باشد که بخواهد به طور نسبي بيش از هزينه اي را صرف کند که مي تواند در يک نوع فعاليت حضور داشته باشد؟ همين طور چرا بايد داشتن شرکت براي انجام "درست " لزوما تابعي از سطوح هزينه گذاري باشد؟ نه تنها شهرت براي انجام درست بايد مبتني بر پيش کش هاي غير نقدي (مثل ساعت کاري ) باشد، همچنين اين ايده نيز وجود دارد که شاخص شهرت اجرايي کار بر چيزي استوار است که آنها درمورد هر يک از عملکردهاي اجتماعي شرکت هاي يکديگر به عنوان گزارش سالانه ي آشکارسازي قرائت مي کنند.
“Positive Accounting Theory: A Review,” Accounting, Organizations and Society,October pp.