Abstract:
فرازهای متعالی حکیم موسس آقاعلی مدرس در نظریه «معاد بدن پویا به سوی روح ایستا»
تصویر کیفیت معاد جسمانی، نیازمند تامین سویههای مختلف است و تفاضل نظریهپردازی فلسفی با کلامی، معطوف به پوشش کاملتر این سویهها میباشد. حکمای الهی با توجه ژرف به این سویهها، به تبیین و تحکیم مبادی گوناگون آن پرداختهاند. در وهله نخست این مبادی خود نیاز به دستگاه توانمند و ژرفنگر فلسفی دارد. مبادی الهی، روشی، معرفتشناختی، انسانشناختی و جهانشناختی، ضرورت دارد تا موفقیت برونرفت از مشکلات چندجانبه مساله معاد را تضمین کند. به طور کلی در مسئله معاد، اشاعره و همگنان آنها، در یک قطب و حکما در قطب دیگر قرار دارند. اشاعره از پیشگامان و مدافعان «معاد جسمانی عنصری» هستند که با مبادی نفسشناسی خاص دیدگاهشان از قبیل مادیت نفوس و انکار تجرد آن و با اتکا بر اراده جزافیه الهی و گسیخته از حکمت و انکار نظام علّی به ابراز نظر پرداختهاند، و ظاهرگرایان امامیه نیز همین نظر را چه در مبانی و چه در نتایج گام به گام دنبال کرده، و ظاهر برخی از روایات را با توهم «نصگرایی» به کمک گرفتهاند. در قطب دیگر حکمای متاله با طیف گسترده قرار دارند که با مبانی عقلانی و دینی، معاد عنصری را محال دانسته و آن را تداوم دنیا نه انتقال به آخرت، ارزیابی کردهاند. بیش از همه صدرا با سعی علمی خود در گستره نظام حکمت متعالیه، طرحی را به میان آورد که کیفیت معاد جسمانی را توجیهپذیر سازد، و حکمای متعالی هرکدام به سهم خود در ادوار مختلف این راه را پیمودهاند. حکیم موسس در این میان قصد دارد با تحفظ بر نظام صدرایی، بدن را با خواص دنیوی نه عنصری در آخرت مبعوث بداند، تا راه جمعی بین این دو قطب ارائه دهد، نه روح را به دنیا قابل رجوع بداند و بدن عنصری را محور معاد، چنانکه متکلمان مدعی هستند و نه بدن دنیوی را به کلی از درجه اعتبار در رستاخیز ساقط بداند.
Machine summary:
حکـیم مؤسس با آگاهی دقیق از این مهم و اعتقاد عمیق بـه آن، هم سـو بـا آموزههـای متعـالی حکمـی و عرفـانی (صدرالمتألهین ، الحکمۀ المتعالیۀ ، ٩/ ٣٢١)، نگرش کلی خود را به سراسر هستی با نظـام دایـرهوار، دارای دو قوس نزول و صعود بیان میکند.
نسبت نفس به بدن چه در دنیا یا آخرت نسبت اتحـادی اسـت (مـدرس طهرانی، ٢/ ١٠٧؛ صدرالمتألهین ، الحکمۀ المتعالیۀ ، ٩/ ١٠٧) فرایند انجام این ترکیب ، بـا حرکـت امکـان پذیر است .
آنچه برای نظریه معاد جسمانی حکیم مؤسس ، نیازمنـدی بـه ایـن انگـاره را ملموس میسازد هم وجود نفس و هم وجود بدن (مدرس طهرانی، ٢/ ١٠٨)، به وجود تشکیکی ذومراتـب است .
حکیم مؤسس هرکجا از پویایی جوهر نام میبرد، غایـت گرایی را مـد نظـر دارد و بـه منتهـای حرکـت میاندیشد و آن را تعیین میکند، در حرکت نفس که به جدایی از بدن منجر میشود، نفـس بـه نفـس کلـی مربی مناسب با ذات خود میپیوندد و بدن نیز با حرکت ذاتی استکمالی به آخرت روانه است ، همانند سایر متحرکها، که به سوی غایات ذاتی خود روان هستند (مدرس طهرانی، ٢/ ٩١).
هنگامی که تفرق بدن و واگرایی وجودی آن با حرکت ذاتی به جمعیت و همگرایی، و کثرتش به وحدت و دنیایش به آخرت مبدل گردد با نفس به اتحاد میرسد کـه در ذات و جهات هم گون است (صدرالمتألهین ، الحکمۀ المتعالیـۀ ، ٩/ ٣و ٩٧و ٣٠٨) روایـی ایـن اتحـاد را اصل غایتمندی تضمین میکند که هر شیئ به اصل خود رجوع میکند.