Abstract:
شناخت و معرفی انسان و بحث از معیار انسان شدن او، ریشه در تاریخ معرفت بشر دارد و کمتر صاحب اندیشهای است که در برهههایی از زندگی خویش با آن مواجه نشده باشد. ازاینرو، پاسخ به پرسش «عامل اصلی تفکیککنندة انسان از دیگر موجودات، و معیار اصلی انسان بودن چیست؟» ضروری و مهم به نظر میرسد. این تحقیق با استفاده از منابع کتابخانهای و روش تحلیلی، سعی دارد پاسخ پرسش مزبور را با جستوجو و از متون دینی به دست آورد.
متون دینی به منظور تبیین فصل جداکنندة انسان از دیگر موجودات، به عواملی همچون اهل حمد و سپاس الهی بودن، حیا، بهرهمندی از عقل، پایبندی به دستورات الهی و فطرت اشاره کردهاند. هریک از این عناوین ساحتی از وجود انسان را معرفی میکند. عنوان جامع بین این عوامل را میتوان «فطرت» دانست.
nowing and defining man and discussing the criterion for his humanity is rooted in the history of human
knowledge, and nearly all thinkers have encountered it at some point in their life. Hence, addressing the
issue of "the main factor of man’s differentiation from other beings, and the main criterion for humanity" seems essential. Using library sources and analytical method, this research attempts to study this subject by searching in religious texts. Explaining what distinguishes man from other beings, religious texts point to factors such as being grateful to God, modesty, using reason, adherence to divine orders and innate nature. Each of these issues represents an area of human existence. A comprehensive title for all these factors can be called "innate nature.
Machine summary:
"با این تفصیل، برای شناخت عاملی که فصل ممیز حقیقی انسان و انسان شدن محسوب میشود و نفس ناطقه را در جایگاه اصلی و حقیقی خویش مینشاند، به سراغ متون دینی خواهیم رفت تا از این پنجره، دستی به حقیقت برآریم: آموزههای اسلام و حقیقت انسان در این قسمت، درصددیم تا ضمن بررسی متون دینی، ببینیم چه محورهایی به عنوان عامل اصلی تمییزدهندة انسان از دیگر موجودات معرفی شده است؟ الف.
عقل در تقسیم رایج به دو قسم عقل نظری و عملی تقسیم میشود که نگرشهای دانشمندان مختلف پیرامون عقل عملی، متفاوت است، گرچه ممکن است دامنة دانایی و قدرت حل مسئلة انسان در حوزة شناخت، بیش از دیگر حیوانات باشد؛ اما این، عامل انسان شدن وی نیست؛ اگر توانست دانش خویش را در خدمت اهداف متعالی به کار گیرد به عرصه انسانیت پا گذاشته، وگرنه دزد باچراغی است که امانی از شر او نیست.
البته به نظر میرسد که فطرت را نباید به امور چهارگانة مذکور محدود کرد، بلکه امور دیگری همچون توان ارتباط با ملکوت، مکاشفه و شناخت عوالم دیگر، که صدرالمتألهین سعی دارد به کمک قوایی تحت عنوان «قوای ذاتی نفس» آن را تبیین کند و شرح دهد، نیز در افق این حقیقت قابل تبیین است.
بنابراین، بین ملاکهای متعدد در این موضوع (حمد الهی، حیا، عقل، تأله و فطرت)، تنافی و تعارضی نیست و عنوان جامع معیار انسانیت را میتوان «فطرت» و زنده بودن آن دانست که هم انسان را به حمد الهی و اقسام حیا دعوت میکند و هم او را به ندای عقل و خدایی زیستن فرامیخواند."