Abstract:
پس از اثبات اصالت وجود، بررسی نقشی که وجود در حملهای ماهوی ایفا میکند، خود اهمیتی در حد مسئله «اصالت وجود» دارد و به نوعی تکمیل پروژه اصالت وجود است. علامه طباطبائی در آثارش به حل این معما همت گمارده است اما به نظر میرسد شارحان، این بیانات را از جنبه نوآوری انداختهاند. در این نوشتار دیدگاهی نقد میشود که طی آن، وجود در قالب جزئی از موضوع نقشآفرینی میکند؛ به گونهای که شکلگیری حملی ماهوی با موضوع واقع شدن ماهیت به قید وجود، محقق میگردد. در ادامه از دیدگاهی دفاع میشود که وجود را تمامالموضوع میانگارد. بر اساس این دیدگاه، اگر محمولات ماهوی، در قالب جملهای درستساخت ارائه شوند، در واقع محمولات وجود به شمار میآیند. از سویی به طور مطلق نمیتوان از تمامالموضوع بودن نقش وجود دفاع کرد، بلکه این حکم به آثار خارجی ماهیت اختصاص مییابد و وجود به آثار ذهنی ماهیت متصف نمیشود.
Machine summary:
"آیا گستره نقش وجود در تکون حملهای ماهوی، همه ساحتهای آن را درمینوردد؛ به گونهای که حتی ماهیات در پذیرش ذات و ذاتیات خود هم، محتاج وجودند و یا این حیطهها، بدون نیازمندی به وجود نیز توان شکلگیری دارند؟ در این میان تلقی علامه طباطبائی در کتاب نهایةالحکمه، درخور توجه است؛ چراکه از طرفی عبارات ایشان در پاسخ به پرسش اول، بهظاهر خودمتناقضاند و میتوان برای هر یک از تلقیهای سهگانه یادشده شواهدی به دست داد و طی آن یکی از این تلقیها را به علامه نسبت داد و از سویی، اگر تمامالموضوع یا جزء الموضوع بودن نقش وجود را به علامه منسوب داریم، از لوازم این برداشت، اتصاف وجود به محمولات ماهوی است؛ درحالیکه چنین لازمی صریحا در بیانات علامه نفی شده است.
در ادامه چون این مطلب را با فرع اول متناقض میانگارد (ظاهر هذا الکلام مناقض لما مر من ان ما یحمل علی حیثیه الماهیة فانما هو بالوجود وان لازم الماهیة بحسب الحقیقة هو لازم الوجودین کما ذهب الیه الدوانی» (همان، ص 77، تعلیقه 58)، درمییابیم که مراد از «بالوجود» در فرع اول از نظر ایشان، حیث تقییدی مصطلح است؛ چراکه از سویی استاد مصباح، بین بیانی که علامه در باب ضرورت ذاتی دارد با بیان فرع اول تناقض میبیند و از طرفی میدانیم که درگرفتن تناقض بین دو متن، منوط به اتحاد موضوعی آنهاست؛ حال در مبحث مواد ثلاث «لا بالوجود» را بهمعنای نفی حیث تقییدی مصطلح میگیرد، درحالیکه همین «بالوجود» در فرع اول ثابت شده است."