Abstract:
در مورد پسامدرنیسم دو دیدگاه کلی وجود دارد: دیدگاه اول آن را متعلق به دوره تاریخی خاصی میداند و دیدگاه دوم آن را همچون سبک هنری و ادبی مینگرد. مطابق دیدگاه دوم، هر اثری که از ساختار و فرم آثار پسامدرن، مانند عدم انسجام، عدم قطعیت، ناباوری به فراروایتها، عنصر وجودشناسی، طنز و آیرونی، نقیضهگویی و بینامتنیت، برخوردار باشد، پستمدرن شمرده میشود. از آنجا که ساختارشکنی، طنز، نقیضه، اعتراض به کلانروایتها و... از ویژگیهای سبکی مسلّم غزلیات حافظ است، این فرض تقویت میشود که حافظ از سبک پسامدرن برخوردار است. بنابراین با توجه به دیدگاه دوم، نگارنده در مقاله حاضر سنجش غزلیات حافظ با تکیه بر ویژگیهای سبکی مکتب پستمدرن را پیش روی قرار داده است. بر اساس نتیجه این بررسی شاید بتوان گفت از میان شاعران کلاسیک ایران حافظ تنها شاعری است که نه همچون نویسندگان عصر حاضر با تکیه بر خودآگاهی پسامدرنی، بلکه با تکیه بر نوعی ناخودآگاهی پسامدرنی، به ساختارشکنی مولفههای بلاغی و ستیز با مطلقاندیشیهای عصر خویش برخاسته و شاهکار پسامدرن دوران خویش را خلق کرده است.
Machine summary:
عنصر وجودشناسانة دیگر در اشعار حافظ، اشاره به وجود عوالمی است که مافوق دنیای مادی است و انسان باید به آنجا بازگردد: تو را ز کنگرة عرش میزنند صفیر ندانمت که درین خاکدان چه افتاده است؟ که ای بلندنظر شاهباز سدرهنشیـن نشیمن تـو نه ایـن کنج محنتآباد است (همان، 54/ 37) گاه نیز شاعر فقط به وجود دنیاهای دیگر اکتفا نمیکند؛ بلکه همانند نویسندگان پسامدرن راوی/ قهرمان روایت وی وارد عوالم وجودی دیگر میشود: دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند ساکنان حرم ستـر و عـفاف ملکـوت با مـن راهنـشین بادة مستانه زدند (همان، 248/ 184) در این غزل راوی/ قهرمان از عالم مادی داستان وارد عالم ملکوت میشود و چگونگی خلقت بشر را به نظاره مینشیند یا در موردی دیگر ندای هاتف غیب را میشنود: دوش گفتم بکند لعل لبش چارة دل هاتف غیب ندا داد که آری بکند (همان، 254/ 189) در مواردی دیگر راوی/ شاعر از اینکه نمیتواند به عالم ملکوت بازگردد، شکوه و ناله سر میدهد: من ملک بودم و فردوس برین جایم بود آدم آورد بـدیـن دیـر خرابآبـادم (همان، 428/ 318) یا: تو کز سـرای طبیـعت نمیروی بیـرون کجا به کوی حقیقت گذر توانی کرد چگونه طوف کنم در فضای عالم قدسج چو در سراچة ترکیب تختهبند تنـم؟ (همان، 195/ 144) علاوه بر اعتقاد به وجود عوالمی دیگر که راوی/ قهرمان اشعار حافظ با آنها روبهروست، اندیشیدن به مرگ از تمایل حافظ به هستیشناختی نشئت میگیرد.