Abstract:
مقایسه ادبیات دو ملت که از نظر زبان و فرهنگ و مسایل اجتماعی و ... با هم تفاوت دارند به کشف مشترکات و تفاوتهای بین دو ملت میانجامد و همین باعث میشود ما دریابیم که دو شاعر علیرغم تفاوت زبان و فرهنگ و اجتماعشان تا چه میزان در محتوا و مشترکات روحی شبیه هستند. در راستای این نگرش، اسطوره پردازی و استفاده از نماد در شعر دو شاعر تازی و پارسی- صلاح عبدالصبور و نیما یوشیج- مورد بررسی قرار گرفت تا روشن شود که این دو شاعر به زعم وجود نظام مستبد و حکومت سیاسی خفقان آور چگونه از نماد و اسطوره در شعرهای خود استفاده کردند و با این عملکرد تحولی عظیم در شعر معاصر کشور خود ایجاد کردند.
Machine summary:
نيما و صلاح عبدالصبور در اين سروده هاي خـود، هنـوز از برخـي ويژگـيهـاي شـعر سنتي، رهايي نيافته اند، يکي از اين ويژگي ها مقدمه چيني و بسترسازي براي بيان مغـز و محتواي شعر است ، معمولا اين بسترسازي، توصيف زمان ، مکان ، حرکت و جرياني اسـت که بيرون از شاعر قرار دارد.
زندگينامه صلاح عبدالصبور صلاح عبدالصبور شاعر، نمايشنامه نويس ، ناقد و نويسنده بزرگ معاصر عرب ، در سـال ١٩٣١ در روستاي زقازيق مصر به دنيا آمد و چون تنها فرزند پسر در خانواده بود، بسـيار بررسي تطبيقي اسطوره در شعر صلاح عبدالصبور و نيما يوشيج / ١٣١ مورد توجه اعضاي خانواده قرار گرفت ؛ به گونه اي که دوستش ، توفيق بيضون ، مـيگويـد: «خانه ، مدرسه اول و مدرسه ، خانه دوم او بود و عبدالصبور ميـان ايـن دو خانـه ، خـود را شناخت و به کمال رسيد».
نارضايتي و گله از شهر را ميتوان در عبارات زير يافت : لقاک يا مدينتي حجي و مبکايا(اي شهر من ديدار تو، قبله گاه و گريه گاه من است ) لقاک يا مدينتي أسايا(ديدار تو، اندوه من است ) کأنه الشهوة والرهبۀ والجوع (گويا(ديدار تو) شهوت و ترس و گرسنگي است ) بررسي تطبيقي اسطوره در شعر صلاح عبدالصبور و نيما يوشيج / ١٤٣ لقاک يا مدينتي دموع (اي شهر من ديدار تو اشک است ) شاعر در اين قسمت ، عکس العمل خود را در برابر ناملايمتيهاي شهر و چه بسـا سـه ويژگي منفور آن (شهوت و ترس و گرسنگي) چيزي غير از گريه و اندوه نميداند، در ايـن قسمت شاعر نقاب اسطوره اوزيرس را بر چهره ميزند در آن هنگام کـه او مظلومانـه بـه دست برادرش «ست » که حکومت اوزيرس را بر نميتافت و شهوت پادشاهي زمـين او را کور کرده بود، کشته ميشود.