Abstract:
دامیه دومین گونه از جراحات سر و صورت (شجاج) بهشمار میرود. فقیهان تعریفهای گوناگونی از این جراحت ارائه نمودهاند که همۀ آنها را در سه تعریف کلی میتوان خلاصه نمود. قانونگذار جمهوری اسلامی ایران، با انعکاس تعریف مشهور فقیهان در بند «ب» مادۀ 709 قانون مجازات اسلامی، دامیه را جراحتی دانسته است که «اندکی وارد گوشت شود و همراه با جریان کم یا زیاد خون باشد». بررسی انتقادی نظریات گوناگون فقهی دربارۀ تعریف این جراحت و نیز تأمل در مفاد مادۀ بالا، موجب تردید در تعریف قانونیِ دامیه میشود. این تردیدها آنگاه ملموستر و مضبوط تر میشوند که در نقد و بررسی آرای فقهی و حقوقی، اصل کیفیت قانون بهمثابۀ تأسیسی نوین جهت تدقیق در ماهیت، اصالت و شکل وضع قانون مورد توجه قرار گیرد. از همین رو، در این نوشتار ضمن بررسی نظریات گوناگون فقیهان دربارۀ تعریف دامیه، تلاش میشود با نظر به اصل کیفیت قانون، ضمن تقیّد به روش اجتهادی در نقد گزارههای فقهی، تعریفی از دامیه ارائه گردد که همۀ شاخصههای قانون کیفی را دارا باشد.
Machine summary:
از همین رو، در این نوشتار با تمرکز بر تعریف دامیه بـه عنـوان دومین گونه از نه مورد شجاج تصریح شـده در قـانون ، ایـن تعریـف تحلیـل و تبیـین فقهـی می شود و میزان انطباق آن با اصل کیفیت قانون بررسی خواهد شـد.
بیان کامل و تام صاحب جواهر در تأییـد ایـن سـخن کـافی بـه نظـر می رسد: «المنساق المناسب لترتبها علی الحارصة أنها التی تخرج الدم مطلقـا و إن کان الغالب حصول السیلان و لو فی الجملة مع خروجه »: آنچه بـا عنایـت به درجه بندی جراحات به دست می آید این است که با توجه به ترتـب دامیـه بر حارصه ، دامیه جراحتی است که درپـی آن خـون خـارج می شـود مطلقـا [خواه خون اندک باشد و خواه فراوان ]؛ هرچند در بیشـتر مـوارد، بـا خـروج خون ، فی الجمله جریان و سیلان تحقق مییابـد.
ک : علامــه حلــی ، ١۴١٣ق : ج٣، ص۶٨٩؛ فخـــــرالمحققین ، ١٣٨٧ق : ج۴، ص٧١٢؛ فقعـــــانی ، ١۴١٨ق : ص٣٢٩؛ خوانساری ، ١۴٠۵ق : ج۶، ص٢۶۴؛ امام خمینی ، بیتا: ج٢، ص۵٩۴) «الدامیة هی التی تأخذ فی اللحم یسیرا فتدمی »: دامیه جراحتی است کـه انــدکی در گوشــت فــرو مــی رود و از آن خــون می آیــد؛ (مشــکینی ، ١۴١٨ق : ص۵٣٩) «الدامیة هـی جریـان الـدم إضـافة لتمـزق الجلـد أی أن ینفـذ فـی اللحـم قلیلا»: دامیه جریان خون مضاف بـر شـکافته شـدن پوسـت اسـت ؛ یعنـی اینکه جرح اندکی در گوشت نفوذ کند.