Abstract:
باباافضل از حکیمان، نویسندگان و شاعران بزرگ نیمه دوم سده ششم و آغاز سده هفتم است. روزگاری که از یکسو بیشتر دانشمندان نوشتههای خویش را به عربی مینوشتند و از دیگرسو نثر فارسی به تکلف و تصنع بسیار دچار شده بود. در چنین روزگاری باباافضل تقریبا همه آثار خویش را به زبان فارسی شیوا و رسایی نوشت که نه سره گرا بود و نه عربیگرا و نه مصنوع و متکلف، و از این راه به زبان فارسی خدمت بزرگی کرد. کثرت لغات فارسی، ترکیبسازیهای زیبا و شیوا، معادلسازی برای اصلاحات علمی و فلسفی، ترکیبهای عطفی و توضیحی، جملهبندیهای کوتاه، آوردن بخشهای فرعی جمله مانند مفعول، متمم، قید و ... بیشتر پس از فعل، واژه ها و ترکیبات کمکاربرد، لغات فریبنده وکاربرد کلمات و ترکیبات در معانیی جز معانی امروزی، برخی از ویژگیهای سبکی زبان او هستند که در این مقاله با آوردن نمونههایی بررسی شدهاند.
Machine summary:
(6/286) از دیگر نمونه های چنین کاربردی ، فعلهایی هسـتند یـا مشـتقاتی از فعـل ماننـد صـفت فاعلی که بابا آنها را بگونة ساده بکار برده و امروزه بیشتر بگونة مرکب بکار میروند: فعل / مصدر مانند: آموزانیدن = آموزش دادن (٧/٥٠٣)، آمـوزد = آموختـه شـود و انـس گیرد (٧/١٠٩)، اندازد = اندازه گیری کند (٢٧٨/)، بپالای = پالایش و صاف کن (١١/٧٢٤)، آراید = آرایش دهد (٧١٩/)، بزاید = زاده شود (١٣/٣٣٥)، بنماید = نمودار شـود (١٢/٧٢٤)، پرهیزد = پرهیز کند (٢١/١١٧)، پرهیزیم ، پرهیزی (٥/١١٦)، بکاهاند = کم کنـد و کـاهش دهد (٧/١٣)، خورد = درخور بود (١١/٥٥)، شایم = شایسته ام (١٧/٢٩٨)، طـرازد = آراسـته سازد (٧١٩/)، گزیردش = گزیر و چاره داشته باشد (٤/٣٧١)، نگماند = نپندارد و گمان نکند (٢/٤٣٧)، فزاییــدن (٦/٤٠٩)، گشــود = گشــوده شــد (٣/١١٨)، منکــوه = نکــوهش مکــن (٨٣٣٥)، و صفت فاعلی و مفعولی ماننـد: آرامنـده = آرام گرفتـه ، ثابـت (٨/٤٩٢)؛ آرمنـده = آرام گرفتــه ، ثابــت (٢/٤٩٨)؛ آموزاننــده = آمــوزش دهنــده (١٠/١٢٥)؛ اندیشــنده = متفکــر (١٠/٣٨١)، بشـولیده = آشـفته (٦/٣٠٠)، پرسـنده = پرسـش کننـده (١/٥١١)، جنباننـده و جنبیـده = محـرک و متحـرک (٢/٦٢٢)، زایاننـده = بـه وجـود آورنـده (١١/٤١٢)؛ شناسـا (٥/٣٣٩)، طرازنــده (١٦/٧١٨)، فرماینــده = فرمــان دهنــده (١٥/٣٧٩)؛ ماننــده = شــبیه (١١/٤١٢)؛ گاه نیز آنچه را امروزه بگونة ساده بکار میبریم بابا بگونة مرکب بکـار بـرده ، بـرای نمونـه «ترسیده شدن » بجای ترسیدن (٢/٤٩٩) یا «ترسیده نشود» بجای «نترسـد» (٥/٣٧١)؛ یـا «ساخته کند» بجای «بسازد» (٦/٣٧٨).