Abstract:
تاکنون تقریرهای گوناگونی در باب ماهیت فلسفه¬ سیاسی عرضه شده است و پنداشت واحدی در باب سرشت فلسفه سیاسی در میان متفکران وجود ندارد. مقاله حاضر نیز درصدد پاسخ به این پرسش است که چگونه می¬توان وجود تعبیرها و پنداشت¬های متفاوت در باب چیستی و ماهیت فلسفه سیاسی را توضیح داد؟ فرضیه این مقاله آن است که دگرگونی و تحول معنایی مفاهیم بنیادین حقیقت و قدرت در چارچوب الگوهای متفاوت پارادایمی و نسبت متفاوتی که ذیل پارادایم¬های گوناگون میان دو مفهوم یادشده برقرار می¬شود، سبب شکل¬گیری تعبیرهای گوناگونی در باب ماهیت فلسفه سیاسی شده است. جستار حاضر کوشیده تا با اتخاذ رویکرد متن¬گرا و با سود جستن از تحلیل مقایسه¬ای، ماهیت فلسفه سیاسی را در پرتو دو مفهوم بنیادین حقیقت و قدرت از جنبه انضمامی در اندیشه اشتراوس، آرنت و فوکو تحلیل کند. با این هدف، نشان داده¬ایم که در اندیشه اشتراوس، وجود حقیقتی استعلایی مفروض دانسته شده است. در اینجا قدرت، ابژه فلسفه ¬سیاسی تلقی می¬گردد و فلسفه ¬سیاسی به ¬مثابه دانشی عقلی در نقش گفتارهای حقیقت ظاهر می¬شود. اما «آرنت»، حقیقت را از حیطه امر استعلایی به درون حوزه عمومی و حیطه مفاهمه بین¬الاذهانی می¬کشاند. بنابراین قدرت با سیاست گفت¬وگویی پیوند می¬خورد و فلسفه¬ سیاسی از حیطه فعالیت صرف ذهنی به حیطه کنش عملی کشانده می¬شود. در اندیشه «فوکو» اما قدرت به ¬مثابه پدیده¬ای مویرگی در پس هر معرفت ¬سیاسی نهفته است و فلسفه ¬سیاسی در نقش ابزاری در خدمت توجیه مناسبات قدرتی عمل می¬کند که معطوف به برساختن یک رژیم حقیقت است.
Machine summary:
مقاله حاضر نیز درصدد پاسخ به این پرسش است که چگونه میتوان وجود تعبیرها و پنداشتهای متفاوت در باب چیستی و ماهیت فلسفه سیاسی را توضیح داد؟ فرضیه این مقاله آن است که دگرگونی و تحول معنایی مفاهیم بنیادین حقیقت و قدرت در چارچوب الگوهای متفاوت پارادایمی و نسبت متفاوتی که ذیل پارادایمهای گوناگون میان دو مفهوم یادشده برقرار میشود، سبب شکلگیری تعبیرهای گوناگونی در باب ماهیت فلسفه سیاسی شده است.
در این جستار اما پاسخ به این پرسش را در قالب فرضیهای متفاوت به شرح ذیل دنبال میکنیم: دگرگونی و تحول معنایی مفاهیم بنیادین حقیقت و قدرت در چارچوب الگوهای متفاوت پارادایمی و نسبت متفاوتی که ذیل پارادایمهای گوناگون میان دو مفهوم یادشده برقرار میشود، سبب شکلگیری تعبیرهای گوناگونی در باب ماهیت فلسفه سیاسی شده است.
در اینجا تعدد برداشتها درباره ماهیت فلسفه سیاسی را نتیجه تحول مفهومی - نه به معنای یک تسلسل تاریخی، بلکه به مفهوم تحول پارادایمی - درک کردهایم و میکوشیم تا مفاهیم بنیادین شکلدهنده فلسفه سیاسی را در پیوند با نظم آرمانی و گزارههای هنجارین که شاخص اصلی فلسفه سیاسی و تمایزبخش آن از علم سیاست است، به بحث بگذاریم و سرشت فلسفه سیاسی و تحول مضامین هنجارین آن را از حیث انضمامی و از رهگذر تحلیل مقایسهای مفاهیم حقیقت و قدرت و نسبت میان آنها در اندیشه لئو اشتراوس، هانا آرنت و میشل فوکو مورد بحث قرار دهیم.
روش تحقیق در این مقاله از حیث روشی از تحلیل مقایسهای سود میجوییم و میکوشیم تا دادههای گوناگون را از متن اندیشههای اشتراوس، آرنت و فوکو بر محور دو مفهوم بنیادین حقیقت و قدرت و نسبت میان این دو گردآوری کنیم و ماهیت متمایز فلسفه سیاسی را بر اساس مقایسه این دادهها با یکدیگر مورد بحث قرار دهیم.