Abstract:
مقاله حاضر تحلیل و درونکاوی دو شخصیّت اصلی رمان سمفونی مردگان(آیدین و اورهان اورخانی) بر اساس نظریه فروید در باب غرایز «نهاد» است. فروید غرایز «نهاد» را به دو دسته تقسیم میکرد: غریزه زندگی و غریزه مرگ. غریزه زندگی بر اساس اصل لذّت عمل میکند و انرژی روانیای که آشکار میکند «لیبیدو» است. لیبیدو میتواند جذب یا صرف یک شیء یا هدف شود؛ مفهومی که فروید آن را نیروگذاری روانی مینامید. ارضای غریزه زندگی می تواند به کسب لذّت و تعویق بیشتر غریزه مرگ منجرشود؛ امّا عدم ارضای آن و شکست در نیروگذاری لیبیدو "به ویژه در نخستین ابژه عشق (love object)، مادر" زخمهایی دایمی را بر جای میگذارد. در این فرایند بخشی از نیروی لیبیدوی سرمایهگذاری شده مستقر در «خود»، با ازدستدادن ابژه عشق، نافرجام و بیهدف باقی میماند و تغییر ماهیّت میدهد. در این حالت لذّت به عدم لذت و نیروی زاینده به نیروی ویرانگری که در خدمت غریزه مرگ است تبدیل میشود. پس از طرح اجمالی مفاهیم و مقولات فرویدی درباره غرایز «نهاد»، با مداقّه در فضای رمان و کشف ارتباط زیرساختی تمام بخشها و عناصر آن، و نیز با تفسیر روانکاوانه نشانههای دلالتگر رمان به این نتیجه رسیدهایم که فضای غالب مرگ در رمان «سمفونی مردگان» نشات گرفته از غلبه غریزه مرگ در روان اورهان است و اوست که مراحل رشد روانی خود را به سلامت طی نکرده و در مرحله پیشاادیپی تثبیت شدهاست. در مقابل، آیدین تجسم سوژگی و فاعلیت و «خود» ساختارمند است. در این مقاله نشان دادهایم که برخلاف برخی از پژوهشهای انجام گرفته درباره این رمان، غلبه غریزه زندگی در آیدین سبب شده است که او مراحل رشد روانیش را به سلامت طی کند.
Machine summary:
پس از طرح اجمالی مفاهیم و مقولات فرویدی دربارۀ غرایز «نهاد»، با مداقّه در فضای رمان و کشف ارتباط زیرساختی تمام بخشها و عناصر آن، و نیز با تفسیر روانکاوانۀ نشانههای دلالتگر رمان به این نتیجه رسیدهایم که فضای غالب ِمرگ در رمان سمفونی مردگان نشئتگرفته از غلبۀ غریزۀ مرگ در روان اورهان است و اوست که مراحل رشد روانی خود را به سلامت طی نکرده و در مرحلۀ پیشاادیپی تثبیت شده است.
این درهمریختگی در ساختار «خود» و خودآگاهیِ اورهان سبب میشود تا نتواند چون سوژهای مسلط دنیای بیرون خود را کنترل کند؛ اما ازسوییدیگر تسلطِ بیزمانی استیلایِ ناخودآگاهی و غریزۀ مرگ را بر هستی او نشان میدهد.
باتوجهبه بررسی مقایسهای که میان این دو شخصیت اصلی (اورهان و آیدین) انجام گرفت و نیز تحلیل فضاهایی که این دو در آنها حضور و کنش دارند، میتوان چنین استنباط کرد که فضای سرد و تاریک و مرگی که بر رمان سایه افکنده است بیشترین مجاورت و همعرضی را با فضای ذهنی/ ناخودآگاهی اورهان اورخانی دارد.
غریزۀ زندگی در آیدین حضور و برجستگی دارد، اما این اورهان است که با غریزۀ مرگ و ویرانگری همراه و همگام است.
آیدین چه در زمان جوانی، چه در زمان دوری از خانواده و تنهایی، حتی در زمان دیوانگی «خودی» ساختارمند دارد که سبب میشود بتواند سوژگی و فاعلیت خود را بر جهان اطراف و دیگران حفظ و اعمال کند؛ اما اورهان شخصیتی است که غریزۀ مرگ او را بهسمت ویرانگری سوق داده و تاریکی بر وجود او مستولی شده است.
آنچه سبب شده است غریزۀ زندگی بر آیدین و غریزۀ مرگ بر اورهان مستولی شود رابطۀ دوگانهای است که مادر با این دو برادر داشته است.