Abstract:
اسکندر مقدونی شخصیتیست که در تاریخ و ادب فارسی نقشآفرینی پررنگی داشته است. او را هم گجستک و ویرانکار میخوانند و هم پادشاهی آرمانی و پیامبری برگزیده. درادبیات عامه نیز اسکندر درقالب قهرمان و پادشاهی کشورگشا و ماجراجو با فر ایزدی و پیامبری با هدف ترویج دین الهی نمود پیدا کرده است. یکی از متون عامیانهای که بخشی از آن به زندگانی اسکندر اختصاص دارد، دارابنامهی طرسوسیست. نکتهی جالب توجه این است که اسکندر در دارابنامهی طرسوسی، با اسکندر دیگر اسکندرنامههای ادب پارسی، از جمله شاهنامه، شرفنامه، اقبالنامه و اسکندرنامهی کالیستنس دروغین و ... تفاوتی اساسی دارد. یعنی خبری از آن شاه مقتدر و فرهمند ادب پارسی در دارابنامهی طرسوسی نیست. پردازندهی دارابنامه با شگردهای گوناگون تقدس و قدرت را از این پادشاه افسانهای زدوده است. هدف از این پژوهش نیز بازیابی همین شگردهاست که برای اقتدارزدایی از اسکندر در دارابنامهی طرسوسی به کار گرفته شده است. در این جستار بازشناسی شخصیت اسکندر در دارابنامهی طرسوسی در کانون توجه قرار گرفته است تا با روشن شدن تفاوتهای شخصیتپردازی طرسوسی، شیوههای اقتدارزدایی از اسکندر بازنمایی شود. نتایج به دست آمده نشان میدهد، طرسوسی ماجراها و حوادث فراوانی را درداستان خود جای داده تا رفته رفته و بر پایهی پیرنگی پذیرفتنی، اقتدار و فره از اسکندر دور شود. وی همچنین با شخصیت ضعیفی که از اسکندر به نمایش درآورده است و آفرینش شخصیتهای مقتدر دیگر از جمله پوراندخت که بر اقتدار اسکندر سایه انداختهاند، تاج و تخت پادشاهی ایران را درجهان داستانی آفریدهی خود، از این غاصب یونانی باز پس گرفته است.
Machine summary:
٢. پيشينۀ پژوهش برخـي پژوهشـگران ، ازجملـه صـفا (١٣٤٤) و اسـماعيلي (١٣٩٢) بـه متفـاوت بـودن شخصيت اسکندر و پوران دخـت داراب نامـۀ طرسوسـي، نسـبت بـه ديگـر آثـار اشـاره کرده اند؛ اما هيچ کدام با جزئيات و بـا توجـه بـه مفـاهيمي همچـون قـدرت و اقتـدار، نشانه هاي فراوان و مصداق هاي اين ادعا را بررسي و تحليل نکرده انـد.
صـفوي (١٣٦٤) نيز به طور گسترده و با جزئيات به حضور اسـکندر در تـاريخ ، متـون مـذهبي و ادبيـات پرداخته است ؛ اما در آثار ادبي فقط به شاهنامه و اسکندرنامۀ نظامي توجه کرده اسـت و در اين کتاب به اسکندر در ادبيات عامه و از جمله داراب نامۀ طرسوسي تـوجهي نشـده است .
حسام پور (١٣٨٢) ضمن بررسي عناصر داستان در داسـتان هـاي بلنـد عاميانـه بـه شخصيت اسکندر و پوران دخت در داراب نامه نيز پرداخته است ؛ اما رويکرد اين رساله بيشتر از منظر عناصر داستان است نه مفاهيم جامعه شناسانه اي همچون اقتدار و قـدرت .
حسام پور (١٣٨٩) همچنين براي شناخت دقيق تر و جزئيتر چهـرة افسـانه اي اسـکندر، رفتار، گفتار و کردار اسکندر، داستان اسـکندر در شـاهنامه ، اسـکندرنامۀ نظـامي ، آيينـۀ اسکندري ، خردنامۀ اسکندري و اسکندرنامه به روايت کاليسـتنس ، داسـتان اسـکندر در داراب نامه و اسکندرنامۀ منوچهرحکيم را در سه بخش نام ، نسـب و نـژاد؛ شخصـيت و خلق و خو؛ لشکرکشي ها و دشمنان اسکندر بررسي و تحليل کرده و در پايان به دلايـل توجه فراوان به اسکندر در زبان و ادبيات فارسي پرداخته است .