Abstract:
این پژوهش به بررسی «شکلگیری جریانهای فکری رومانتیک در سپهر سیاسی ایران، از دوران مشروطه تا دهه 1330» میپردازد. اهمیت یافتن رومانتیسم، بهعنوان یکی از عوامل تاثیرگذار، در تاریخ معاصر ایران بر تنازع خرد و شاعرانگی-ستایش شور و هیجان و احساس به جای عقل در مواجهه با اموردامن زد. مشروطیت که قرار بود بزنگاه کاربست عقل و تدبیر خردمندانه در سیاست ایران شود، دست آخر از رومانتیسم سر در آورد که برخی از نمودهای آن را میتوان در رازورزی، باستانگرایی، بازگشت به خویشتن و انقلابیگری مشاهده کرد. رومانتیسم سویههای آرمانشهری سیاست ایران را برجسته ساخت و تفکر منطقی را دچار طردانگاری، حذف و انکار کرد. با شدت گرفتن این موج در ادامه، این روند حتی خطمشی نظام سیاسی قرار گرفت و بسیاری از اقدامات را بر پایه باستانگرایی و بازگشت به خویشتن قرار داد. سوال اصلی این است که «چه جریانهای رومانتیکی در دوران مشروطه تا دهه 1330 ظهور کرده و چگونه نضج یافتند». فرض مرتبط با این سوال نیز چنین است که «باب شدن رومانتیسم و به تبع آن رازورزی، باستانگرایی افراطی، انقلابیگری و توجه به احساسات و تمایلات آنی در سپهر سیاسی ایران، سه جریان عمده رومانتیک را در دوره مذکور به وجود آورد: نژادگرایی، هویتاندیشی، سوسیالیسم عرفانی.»
Machine summary:
مشروطيت که قرار بود بزنگاه کاربست عقل و تدبير خردمندانه در سياست ايران شود، دست آخر از رومانتيسم سر در آورد که برخي از نمودهاي آن را مي توان در رازورزي ، باستان گرايي ، بازگشت به خويشتن و انقلابي گري مشاهده کرد.
فرض مرتبط با اين سؤال نيز چنين است که «باب شدن رومانتيسم و به تبع آن رازورزي ، باستان گرايي افراطي ، انقلابي گري و توجه به احساسات و تمايلات آني در سپهر سياسي ايران ، سه جريان عمدة رومانتيک را در دورة مذکور به وجود آورد: نژادگرايي ، هويت انديشي ، سوسياليسم عرفاني .
تفکراتي معارض با کاربست عقل ، باور به بي معنا بودن زندگي -حال آن که در قرن پيش هرچيزي در جاي خود معناي زندگي بود-، تلاش براي گريز از اين بي معنايي و ابداع معنا از طريق خلق ابرقهرمانان تخيلي که روزي منجي بشريت خواهند شد، تشويق هيجانات و احساسات آني براي تغيير وضع موجود، باور به گمراهي توده و رسالت روشنفکري براي هدايت آنان ، خلق آرمان شهرهاي انتزاعي به منظور اغواي مردم براي خيزش ، اعتلاي هويت يک ملت ، جايگزيني انگيزه به جاي پيامدسنجي عمل ، و بسياري ويژگي هاي ديگر (١٥-٨ :١٩٦٨ ,voegelin)، از اين پس تبديل به خصيصه هاي بنيادين امر سياسي شدند، و اساسا به مفهوم امر ِ سياسي خصلتي جدلي و منازعه جويانه بخشيدند.
اما در مرحلة پاياني مجبور مي شود فاجعه را «بپذيرد» و به خود گوشزد مي کند: «من نمي توانم با اين واقعيت بجنگم ، پس بهتر است براي مقابله با آن آماده شوم » (٣٨-٧ :١٩٦٩ ,bler-RossKu) بنابراين ، چنين مراحل پنج گانه اي در نحوة برخورد آگاهي اجتماعي انسان با تحقير و شکست ملي نيز وجود دارد.