Abstract:
مدتهاست که زندگی دانشگاهی در ایران با مناقشه روبه رو شده و عملکرد آموزشی و پژوهشی دانشگاهیان درگیر تغییراتی مهم و بحثانگیز شده است. در این میان، برخی دعاوی بیانگر رنگباختن ارزشها، هنجارها و مسئولیتهای دانشگاهی و دیگر تغییرات شدهاند. این مسائل برای ایران، آن هم در دنیایی که زندگی بیشازپیش دانشبر شده است، اهمیتی حیاتی دارد و مطالعة آن ضروری است. هدف پژوهش حاضر، تحول زندگی علمی میان سه نسل از استادان دانشگاه است که با استفاده از روش کیفی و نظریة مبنایی صورت گرفته است. مشارکتکنندگان در چارچوب نمونة هدفمند از میان استادتمامهای سه دانشگاه جامع (دانشگاههای تهران، تربیتمدرس و شهیدبهشتی) انتخاب شدهاند. دادهها از طریق مصاحبههای اکتشافی عمیق و نیمهساختمند در حد اشباع نظری با کمک 52 نمونه فراهم شد و تحلیل آن با استفاده از نرمافزار اطلستی.آی صورت گرفت. براساس یافتهها، استادان در تعامل با شرایط علی، محیطی و زمینهای راهبردهای متفاوتی داشتهاند. نسل اول با دانشگاههای آموزشی و نخبهگرایانه خو گرفتهاند و آموزش نزد آنها بیش از پژوهش اهمیت دارد. همچنین ارتباط آنها با دانشجویانشان استادشاگردی است و اقامت تماموقت در پردیس عادتی علمی برای آنهاست. استادان نسل دوم با چرخش دانشگاه به سمت پژوهش، به ترکیبی از آموزش و پژوهش پرداختهاند و برخی از آنها بهسوی پروژههای کاربردی و طرحهای بزرگ سوق پیدا کردهاند، اما استادان نسل سوم بهنوعی مادیاتگرا شدهاند و چندپیشهگرایی آنها اقامت آنها را در پردیس کاهش داده است. این استادان بهدنبال تأسیس شرکتهای دانشبنیان و اجتماعیسازی کسبوکار دانشجویی هستند تا از علم تولید ثروت کنند. نتیجة این راهبردها بیانگر افول هنجارها تا اهمیت امور صنفی و منفعتطلبی از حرفة علمی است. با وجود تفاوتهای این سه نسل، نگرانیهای مشترکی در میان آنها وجود دارد. از جمله غلبة امر سیاسی بر امر دانشگاهی، سیطرة کمیت و افت کیفیت، ضعف تعاملات اجتماعی، مقالهگرایی صوری، گسترش بیرویه و ناموزون آموزش عالی، ضعف همکاریهای علمی بینالمللی و ضعف سرمایههای اجتماعی.
For a long time, academic life in Iran has been subject to controversial changes. Some claims indicate a loss of values, norms and academic responsibilities. These issues are vital in a world where life has become more and more important, and studying is essential. The purpose of this article is to investigate the evolution of scientific life among three generations of university professors, which is based on qualitative method and theory. The participants were selected with a targeted sample among the professors of the three comprehensive universities in Tehran. Theoretical saturation of data was provided through semi-structured exploratory interviews with 52 samples and analyzed with Atlas-ti software.
The findings showed that the professors had different strategies in dealing with the causal, environmental and background conditions; the first generation was adapted to the educational and elitist universities and had a mastery of their students. Full-time residence on campus is a habit for them. The second generation focuses on a combination of education and research and has gone into great applications and large projects. The third generation has been naturally materialized. Their craftiness reduces their stay in the campus, and they seek to establish knowledge companies to grow in wealth production. The result of these strategies is the decline of norms to the importance of the affair and the interest of the scientific profession.
Machine summary:
استادان نسل دوم با چرخش دانشگاه به سمت پژوهش ، به ترکيبي از آموزش و پژوهش پرداخته اند و برخي از آن ها به سوي پروژه هاي کاربردي و طرح هاي بزرگ سوق پيدا کرده اند، اما استادان نسل سوم به نوعي ماديات گرا شده اند و چندپيشه گرايي آن ها اقامت آن ها را در پرديس کاهش داده است .
اين مقوله ، بحث اصلي پژوهش حاضر است که نه به صورت فله اي بلکه از منظر نسل هاي دانشگاهي به آن نگريسته ميشود؛ زيرا بخشي از مشکلات فضا و فرهنگ امروزي ما در دانشگاه ايراني ناشي از لطمه ديدن تعاملات حيات نسلي و مناسبات طولي و عرضي ميان نسلي در فضاهاي اجتماعي است .
در علم دانشگاهي توليد علم محصور در دانشگاه ها با ارزش هاي جامعه ارتباط کمي دارد و هنجارهايي از نوع معرفت شناختي رفتار عالمان را از درون نظام علمي کنترل مي کند، اما در علم پسادانشگاهي رابطۀ علم با جامعه تا جايي پيش ميرود که همگام با بازار و حکومت عمل مي کند و علم در بستر اجتماعي توليد ميشود و هنجارهايي از بيرون نظام علمي، نظاره گر رفتار عالمان است .
پس از يک «نسل گرداني» کامل ، غالب هيئت علمي هاي کشور حتي باسابقه ترين استادان نسل اول ، عمدتا بعد از انقلاب اسلامي و فرهنگي در دهۀ ٦٠ شمسي وارد دانشگاه شده اند.
نمونه گيري هدفمند و نظري از استادان (با رتبۀ استاد تمام ) اين سه دانشگاه به تفکيک سه نسل براساس سن ، سابقۀ عضويت در هيئت علمي و جريانات اجتماعي از جمله نوسازي، انقلاب اسلامي و فرهنگي، جنگ تحميلي، اصلاحات و فناوري اطلاعات و ارتباطات صورت گرفت .