Abstract:
شهر آرمانی نمایانگر حقیقتی است دستنیافتنی که از گذشتههای دور همواره در اندیشه انسان وجود داشته و پناهگاه او برای گذر از ناملایمات روزگار و تلخیهای هستی بوده است. این نامرادیها سبب شده که شاعران معاصر بکوشند در آثار خود دنیایی آرمانی و شایسته زیستن انسان بیافرینند. در این آرمانشهرها کمال مطلوب، دستیابی به نظام و سامانی عقلانی و انسانی است که شر و فساد و سایر خویهای تباهکننده بدان راه نداشته باشند. پژوهش حاضر، به آفرینش آرمانشهر و متضاد آن پلیدشهر، در اندیشه دو شاعر معاصر ایرانی و عراقی، مهدی اخوان ثالث و عبدالوهاب البیاتی، میپردازد. محیط یکسان زندگی دو شاعر، برداشت و واکنشی یکسان را از رویدادهای هستی برای دو شاعر در پی داشته است. اخوان و بیاتی هر دو نگاهی یکسان به پدیده آرمانشهر داشتهاند و در مقابلش پلیدشهر را نیز تصویر کردهاند، اما در پرداختن به این موضوعات تفاوتهایی نیز باهم دارند که این پژوهش به شرح این تفاوتها میپردازد.
Machine summary:
از ميـان مقـالات متعـدد ميتوان به پژوهش هاي ارزشمند رضا ناظميان اشاره کرد، از جمله «زمان در شـعر فـروغ فرخزاد و نازکالملائکه » که در مجله ادبيات تطبيقي(١٣٨٩: ٢٠٧-٢٢٠) به چاپ رسيده است و نويسنده به مقايسه و تطبيـق نگـرش فـروغ و نـازک در دو شـعر «بعـد از تـو» و «افعوان » پرداخته و در نهايت نتيجـه گرفتـه اسـت کـه فضـاي يکسـان جوامـع و البتـه جنسيت يکسان دو شاعر، شباهت هايي را در شعر هر دو سبب شده است و نيز «بررسـي و تحليل دو شعر «افسانه » از نيما يوشيج و «في السوق القديم » از بدر شاکر السياب » که در مجله سخن عشق (١٣٨٦: ٩٥ - ١٠٢) به چاپ رسيده ، مقاله اي براي شناسايي وجـوه شباهت شعر معاصر فارسي و عرب و به طور ويژه شعر سياب و نيما به عنوان پيشـگامان شعر معاصر عربي و فارسي است .
سرزمين هاي باستاني بياتي مرد سفر است ، زندگي پر فراز و نشيب او و مهاجرتش به شهرهاي گوناگون کـه گاه به اجبار تبعيد و گاه به اختيار صورت گرفته ، او را با تمام شهرهاي جهان آشنا کـرده است و از اين روست که در شعر بياتي آرمانشهر هرگز منحصـر بـه عـراق نيسـت ، بيـاتي انديشه هاي جهان وطني دارد و تمام دنيا را براي يافتن شهر آرماني ميپيمايد، نگاه شاعر براي يافتن دنياي بهتر به عراق نيست ، بلکه او با سفر به تمامي نقاط دنيا، شـهر آرمـاني خود را در تمام شهرهاي دنيا جست وجو ميکند: أولد في مدن لم تولد/ لکني في ليل خريف المـدن العربيـۀ/ مکسـور القلـب - أمـوت / أدفن في غرناطۀ حبي/ وأقول : "لا غالب الا الحب "/ وأحرق شعري وأموت / وعلـي أرصـفۀ المنفي/ أنهض من بعد الموت / لأولد في مدن لم تولد وأموت (البياتي، ١٩٨٩: ٢٨) در شهرهايي متولد ميشوم که هرگز زاده نشده اند/ اما من در شب پـاييزي شـهرهاي عربي/ دلشکسته ميميرم / در غرناطه عشقم به خاک سپرده ميشوم / ميگـويم :/ پيـروزي جز عشق نيست .