Abstract:
این مقاله با روش توصیفی ـ تحلیلی به بررسی تطبیقی مبنای خداشناختی اخلاق دینی از منظر استاد مطهری و بندیکت قدیس پرداخته است. در این تحقیق دیدگاههای شهید مطهری بهعنوان یک نظریهپرداز اسلامی و بندیکت قدیس بهعنوان پدر رهبانیت غرب مورد بحث قرار گرفته است. اعتقاد به خدا اصلیترین مبنای هر دین الهی و هر مکتب اخلاق دینی است. اخلاق اسلامی و اخلاق مسیحی بدون اعتقاد به خدا بیمعنی است. دستورات بندیکت ازجمله فضائل اصلی اخلاق یعنی ایمان، امید و محبت وابسته به این مبنا است. بدون اعتقاد به خدا متون مقدس دینی که منبع ارزشگذاری مفاهیم اخلاقی هستند، اعتبار خود را از دست میدهند. اعتقاد به خدا باعث اعتقاد به حضور و نظارت خدا و مقدمه اعتقاد به معاد است. شهید مطهری نیز اخلاق بدون اعتقاد به خدا را بیاعتبار و بدون توجیه میداند. تنها با اعتقاد به خدا است که رعایت امور اخلاقی که سود مادی برای انسان ندارد، عقلانی میشود. همچنین اعتقاد به معاد انگیزه رعایت اخلاق را ایجاد، و ضمانت اجرای اخلاق را فراهم میکند. شهید مطهری و بندیکت قدیس، درباره این مبنای اخلاق، نظر تقریبا یکسانی دارند.
This paper using descriptive-analytical method compares theological basis of religious ethics from the perspective of Morteza Mutahhari (Muslim contemporary theologian) and St Benedict (father of western Christian monasticism). Belief in God is the most essential basis for every divine religion and school ofreligious ethics. Islamic and Christian ethics are meaningless without the belief in God. Benedict's moral advices, including major moral virtues namely faith, hope and love, is based on this foundation .Religious sacred texts, which are the sources for valuing moral concepts, shall lose their authenticity, without the belief in God. Belief in God results in the belief in the presence of God at all times and His close observation. This, in turn, will bring about the belief in the Resurrection. Mutahhari, too, considers ethics without the belief in God as invalid and unjustifiable. Sticking to moral principles, which has no worldly benefits, will be reasonable only through the belief in God. He mentions that belief in the Resurrection Day shall be an incentive to adhere to moralities and a guarantee for putting them into practice. Mutahhari and Benedict have almost identical point of view on this subject.
Machine summary:
تنها با اعتقاد به خدا است که رعایت امور اخلاقی که سود مادی برای انسان ندارد، عقلانی میشود.
بهطور خلاصه مبنا بودن اعتقاد به خدا برای اخلاق به اینصورت قابل تبیین است که اگر این اعتقاد نباشد، شخص دین ندارد تا اخلاق دینی مفهوم داشته باشد.
البته توقع این است که مؤمن نه از ترس جهنم و شوق بهشت، بلکه به عشق خدا و وصال او دستورات اخلاقی را رعایت کند، اما تذکر معاد و محاسبه الهی قطعا در انجام وظایف مؤثر است.
در بیان موارد تشابه یا اشتراک نظر شهید مطهری و بندیکت قدیس به این موارد میتوان اشاره کرد: ـ هر دو شخصیت اعتقاد به خدا را مبنای اخلاق میدانند.
مثلا مبتنی بودن اخلاق بر اعتقاد به خدا از نظر ایشان بهخوبی تبیینشده است؛ اما بندیکت قدیس در کتاب «قواعد» درصدد موعظه راهبان و تنظیم دستورالعملی برای رشد معنوی دیرنشینان و اداره امور دیر بوده است.
مثلا ارتباط اخلاق با اعتقاد به خدا توسط شهید بهصورت منطقی کاملا بیان و تشریح شده است، اما بندیکت تنها به نکاتی از قبیل اینکه ما باید بهدنبال رضایت و اطاعت خدا باشیم و هیچ کاری بدون ایمان معتبر نیست و ما باید آماده حسابرسی روز قیامت باشیم، اکتفا کرده است.
نتیجه نتیجه نهایی این مقاله این است که از نظر شهید مطهری بهعنوان یک نظریهپرداز اسلامی و بندیکت قدیس بهعنوان پدر رهبانیت در کاتولیک، اعتقاد به خدا دارای جایگاه مبنایی و پایهای در اخلاق است و بدون این اعتقاد، اخلاق دینی بیپایه و بیارزش است.