Abstract:
زﺑﺎن از آواﻫﺎﯾﯽ ﻧﺨﺴﺘﯿﻦ و ﺑﻨﯿﺎدﯾﻦ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺷﺪه اﺳﺖ ﮐـﻪ ﻫـﯿﭻﯾـﮏ، ﺑـﻪ ﺗﻨﻬـﺎﯾﯽ و ﮔﺴﺴـﺘﻪ از آواﻫـﺎی دﯾﮕـﺮ، ﮐـﺎرﮐﺮدی زﺑـﺎنﺷـﻨﺎﺧﺘﯽ ﻧﻤﯽﺗﻮاﻧﻨﺪ داﺷﺖ و آواﯾﯽاﻧﺪ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻫﺮ آواﯾﯽ دﯾﮕﺮ ﮐﻪ در ﮔﯿﺘﯽ، ﯾﺎ در ﺟﻬﺎن ﭘﯿﺮاﻣﻮن ﺧﻮﯾﺸﺘﻦ، ﻣﯽﺗﻮاﻧﯿﻢ ﺷﻨﯿﺪ ﯾﺎ آواﯾـﯽ اﺳـﺖ ﺑﺮﺳـﺎﺧﺘﻪ ﮐﻪ ﻧﻤﻮﻧﻪای، در اﯾﻦ ﺟﻬﺎن، ﻧﻤﯽﺗﻮاﻧﺪ داﺷﺖ. از ﻫﻤﯿﻦ روی، ﻧﺨﺴﺘﯿﻦ و ﺑﻨﯿﺎدیﺗﺮﯾﻦ ﯾﮑﺎن (=واﺣـﺪ) زﺑـﺎن را واژه ﻣـﯽﺗـﻮاﻧﯿﻢ داﻧﺴـﺖ، ﻧـﻪ آواﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ آﻧﺮا ﭘﺎﯾﻪ ﻣﯽرﯾﺰﻧﺪ و ﭘﺪﯾﺪ ﻣﯽآورﻧﺪ. واژه ﻧﯿﺰ آﻣﯿﺰهای اﺳﺖ از دو ﯾﺎ ﭼﻨﺪ آوای زﺑﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻫﻢ درﻣﯽآﻣﯿﺰﻧﺪ و درﻫﻢ ﻣﯽﺗﻨﻨﺪ و ﭘﯿﮑﺮهای آواﯾﯽ را ﻫﺴﺘﯽ ﻣﯽﺑﺨﺸﻨﺪ ﮐﻪ ﻧﺨﺴﺘﯿﻦ و ﻧﻬﺎدیﺗﺮﯾﻦ ﯾﮑﺎن راﺳﺘﯿﻦ و ﺑﻨﯿﺎدﯾﻦ زﺑﺎن ﻫﻤﺎن اﺳﺖ.
Machine summary:
این وامواژهها، در آغاز، به واژهواره میمانند، زیرا واژههایی بیگانهاند و ایرانی پارسیزبان، برپایۀ شناخت و آگاهی اندک یا بسیار خویش از زبان پارسی، نمیتواند معنای واژه را از واژه، خود، به تنهایی، به دست آورد و به ناچار، آنرا چونان واژهواره که معنایی روشن و آشکار ندارد، ازبرمیکند.
اگر وامواژه دیری در زبان بماند و به کارگرفته بشود، میتواندبود که خود معنایی خویش را بازبتابد و آشکار بدارد؛ این نارسانایی معنایی ریشه در کاربرد بسیار واژۀ بیگانه و از برکردگی آن دارد و نمونه را، به بیتی میماند که کسی آنرا از برکرده است و هر زمان که میخواهد، میتواندش فرایاد آورد.
او، در این یادینه، به یاری واژهوارههای برین، ذهن را اندکاندک، میتواند فریفت: ذهن فریفتۀ واژهوارگی، میانگارد که همچنان واژهها و زبان را، در اندیشیدن به کار میگیرد؛ لیک، از آنجاکه واژهوارهها تنها در ریخت و پیکره به وازهها میمانند و بیبهره از معنی و کارکرد پیامشناختیاند، در بند آنها نمیماند و بدان توانش برین و گوهرین دست مییابد که بیپایمردی زبان، بتواند اندیشید و به آگاهی و شناخت رسید.
فرجامینۀ سخن در این جستار، آن است که زبان در سرشت و ساختار، پدیدهای است گفتاری و شنیداری و زبان، دیرزمانی پس از پیدایی و پدیدآیی آن، ساختاری نوشتاری و خوانداری یافته است و در دام دبیرگی درافتاده است و از همین روی، در زبان پارسی، نخستین و بنیادیترین یکان زبان که کارکردی معنایی و پیامشناختی دارد، واژه نام گرفته است که معنای کهن و ریشه شناختی آن، گفتنی یا گفتاری است یا آنچه بر زبان میرود و به گفت درمیآید.