Abstract:
همانطور که میدانیم اصل جهانبینی مولانا بر محور وحدتوجود است؛ اینکه ذات حق به جلوههای گوناگون در کثرات و تعینات تجلی کرده و آنها را آینه تمام نمای حق نموده است. با توجه به تأثّر شبستری از مکتب مولانا، این مفهوم در ایدئولوژی عرفانی وی نیز وارد شده است. در این مقاله برآنیم تا به بررسی تطبیقی مفهوم «تجلی» که یکی از مفاهیم اساسی در مبحث وحدت مطلق است بپردازیم. هدف عمده ما در مطالعه حاضر، در اصل بررسی شباهتها و تفاوتهای دیدگاهی مولانا و شبستری نسبت به مسأله تجلی ذات حق در کثرات و تعینات است.
As we know, Rumi's worldview is based on monism; the fact that the nature of the almighty has manifested in various forms in objects and creatures, has made them the overall mirror of the almighty. Because of the impression of Rumi's school of thought on Shabestari, this concept has entered in his mystical ideology as well. This paper tries to make a comparative study on the concept of 'manifestation', one of the basic concepts on the issue of absolute unity. Our major goal at present and in general is the study of the comparative and contrastive ideas of Rumi and Shabestari against the manifestation of the almighty in objects and creatures.
Machine summary:
بررسي تطبيقي مفهوم تجلي در انديشه وحدت گراي مولانا و شبستري با استناد به مثنوي و گلشن راز 1 حسين آريان دانشگاه آزاد اسلامي، واحد زنجان ، گروه زبان و ادبيات فارسي، زنجان ، ايران 2 ليلي عباسي منتظري کارشناس ارشد زبان و ادبيات فارسي- دانشگاه آزاد اسلامي، واحد ياسوج ، عضو باشگاه پژوهشگران جوان و نخبگان ، ياسوج ، ايران چکيده : همان طور که مي دانيم اصل جهان بيني مولانا بر محور وحدت وجود است ؛ اينکه ذات حق به جلوه هاي گوناگون در کثرات و تعينات تجلي کرده و آن ها را آينه تمام نماي حق نموده است .
» (ابن عربي، ١٣٨٩: ٢١١) مولانا در اين زمينه مي گويد: هـــر نفـــس نـــو مـــي شـــود دنيـــا و مـــا بـــي خبـــر از نـــو شـــدن انـــدر بقـــا آن ز تيــــزي مســــتمر شــــکل آمــــده چــون شــرر کــش تيــز جنبــاني بــه دســت (استعلامي، ١٣٦٩: ٣-١/١١٥٢) شبستري نيز مي گويد: بــه کــل مــن عليهــا فــان بيــان کــرد لفـــي خلـــق جديـــد هـــم عيـــان کـــرد هميشــه خلــق در خلــق جديــد اســت وگرچــه مــدت عمــرش مديــد اســت (لاهيجي، ١٣٨٥: ٦٧١ و ٦٦٩) ٢- تکثر ذات واحد در صورت کثرات اصل و حقيقت همه اشياحق است ، اما در مقام تجلي، ذات حق به اعتبار ظهـور در کثـرات يکسان نيست و از آن جا که هر شيء بواسطه اسـتعداد و قابليـت از تجليـات حـق بهـره منـد مي شود و ظهور حق در هر شيء با شيء ديگر متفـاوت اسـت ، بنـابراين تکثـر در مظـاهر رخ مي دهد «شکي نيست که ما به لحاظ شخص و نوع در کثرت هستيم ، اگر چه يک حقيقت ما را جمع مي کند و به طور قطع مي دانيم که اينجا فارقي هست که مايه تمايز اشـخ اص از يکـديگر است و اگر آن فارق نبود کثرت در واحد نبود.