Abstract:
این مقاله درصدد بررسی مبانی نظری رنه گنون، بنیانگذار جریان سنتگرایی، به روش توصیفی ـ تحلیلی است. سنتگرایی، جریان روشنفکری دینی است که در اوایل قرن بیستم پا به عرصه فکری و اجتماعی غرب نهاد که با ظهور و تجلی مدرنیته، آهنگ تقابل با آن را سر داد و ساحت دنیای متجدد را که در حال زدودن ساحت قدسی در تفسیر عالم و آدم بود، با تندترین نقادیها به پای میز محاکمه برد و از انسان جویای حقیقت و ذات ربوبی، دادخواهی کرد. گنون، برخلاف تفکر غرب، عالم و آدم را بر اساس نوعی مبانی معرفتی خاص تفسیر کرد که در آن نظام هستی، معرفت و نظام بشری مبتنی بر سلسلهمراتب عمودی واقعیت است که در این زنجیره، مراتب پایینتر، هستی خویش را از مراتب بالاتر یافتهاند و بدان متصل شدهاند. با این نگاه، گنون کلیه آثار خویش را با رویکرد عرفانی خاص خود، تحتالشعاع قرار داده و در علم، عقل، فلسفه و حوزههای اجتماعی وارد شد.
This article is going to study the theoretical foundations of “Rene Guenon”- the founder of descriptive-analytical method of traditionalism. Traditionalism is a religious intellectual movement, which emerged in the intellectual and social arena of the west in the early twentiethcentury, and started to oppose newly-developed modernity sothat itcould bringto justice the renovated world, which was eliminating divinity in the interpretation of the world and human; italso took the truth-seeking human’s right back. Contrary to the western thought, Guenon interpreted the world and human on the basis of a specific epistemological system, in which the universe, knowledgeand humanitywerebased on a vertical hierarchy of reality; in this chain, the lower levels got their existence from the higher ones jointly. Inthis view, Guenon affected all his works byhis own mystical approach, and entered science, intellect, philosophy and social fields.
Machine summary:
گنون، برخلاف تفکر غرب، عالم و آدم را بر اساس نوعی مبانی معرفتی خاص تفسیر کرد که در آن نظام هستی، معرفت و نظام بشری مبتنی بر سلسلهمراتب عمودی واقعیت است که در این زنجیره، مراتب پایینتر، هستی خویش را از مراتب بالاتر یافتهاند و بدان متصل شدهاند.
هستیشناسی و انسانشناسی، دو بخش معرفتاند؛ لذا بین این دو، با اصل معرفت و نحوه شناخت انسان نیز ارتباط وجود دارد که در این مقاله سعی شده است این سه حوزه از بنیآنهای فکری رنه گنون بررسی شود.
گنون نیز معتقد است «این «آرامش در خالی»، که در عین حال حضور خداوندی در مرکز وجود است، نتیجۀ وحدت با ذات میباشد و عملا واقع نمیشود، مگر در این مرکز» (گنون، 1379: 65).
به زعم گنون، به لحاظ کمی، فردیت تام بشری به طور غیرمتناهی گسترده است و شئون ظهور آن از نظر عددی نیز غیرمتناهی است؛ اما در مجموع در مرتبه خاصی از وجود، موجودی را تشکیل میدهد که فقط در درجۀ واحدی از درجات وجود عام واقع است.
به نظر او، جامعه مبتنی بر سنت راستین، که ورای جمع عددی افراد است، دارای روحی جمعی است که اصول ماوراءالطبیعی بر آن حاکم است و قوانین آن مبتنی بر آن اصول شکل میگیرد و موارد اجرای عمل فردی و اجتماعی، که منطبق بر آن اصول باشد، در آنجا ظهور مییابد و همواره ارتباط سلسلهمراتب موجود بین آنها رعایت میشود که این عمل به تعبیر وی، بر عهده «برگزیدگان اهل معنا» است.