Abstract:
از جمله نمودهای بارز تغییر نگرش ایرانیان از هویت سرزمینی بهسوی هویت دینی و مذهبی را میتوان در خط سیر جغرافیانگاریِ مؤلفان متون جغرافیایی قرون سوم تا پنجم هجری مشاهده کرد. پژوهش حاضر با روش تاریخی به بررسی این تألیفات براساس مبانی نظری چون؛ «مطالعه میان متنی» و همچنین کنکاش نقش «جهانبینی» جغرافیدانان در این روند تحولی، طی سدههای مورد بحث دست یازیده است. نتایج پژوهش در متون جغرافیایی حاکی از آن است که مفهوم هویت از جنبه سرزمینی در سدهی سوم هجری به جنبه دینی و معنوی در قرون چهارم و پنجم هجری تغییر یافتهاست. بدینصورت که جغرافیدانان در قرن سوم هجری با تأکید بر جغرافیای ایرانشهر (آسورستان) یا حوزهی عراق و ایران امروزی، آن را به مثابه مهمترین اقلیم از اقالیم هفتگانه قلمداد نموده و در جایگاه نخست توصیف قرار میدادند. اما با آغاز سدهی چهارم هجری و همزمان با گسترش اسلام و رشد گرایشهای مذهبی اسلامی و حاکمیت سلسلهها و دودمانهای همعقیده با دستگاه خلافت بویژه در قرن پنجم هجری، مکه و سرزمین وحی بهجهت تقدسی که داشت از اهمیت بیشتری برخوردار شد. بنابراین، مقایسه متنهای جغرافیایی قرون سوم تا پنجم هجری یک روند تحولی از اندیشه جغرافیایی «ایرانشهرمرکزی» بهسوی «مکهمرکزی» را نشان میدهد. در واقع تفکر ایرانشهرمرکزی در قرن سوم که خود گویای نوعی از خودآگاهی قومی و سرزمینی در حال افول بهشمار میرفت، در سدهی چهارم و پنجم هجری دیگر توان ادامه حیات به صورت قبل را نداشته و جای خود را به نگرش اسلامی «مکه مرکزی» داد.
Machine summary:
آنچه باعث میشود افرادی چون قدامه ، ابن رسته ، و ابن فقیه همدانی در قرن سوم و نیز جیهانی در سده ی چهارم هجری، علیرغم تأکید بر مکه و جزیرةالعرب به عنوان مرکز دنیا، در زمره ی دانشمندان شیوه ی عراقی دانسته شوند، استفاده آنان از شیوه ی تقسیم بندی بر اساس چهار جهت جغرافیایی (شمال ، جنوب ، مشرق ، مغرب )، و نیز گرایش های آنان به نظام هفت اقلیم ایرانی و یونانی میباشد (ابن رسته ، ١٣٦٥: ٣٥؛ کاتب بغدادی، ١٣٧٠: ٤).
این نکته نیز شایان توجه است که این خودآگاهی در قرن سوم هجری دیگر همچون دوران پیش از اسلام از پشتوانه همه جانبه برخوردار نبوده ، و طی سه سده نخست اسلامی به میزان نسبتا زیادی تحت تأثیر نگرش های مذهبی و رواج آیین مسلمانی قرار گرفته بود.
این نکته نیز شایان توجه است که این خودآگاهی در قرن سوم هجری دیگر همچون دوران پیش از اسلام از پشتوانه همه جانبه برخوردار نبوده ، و طی سه سده نخست اسلامی به میزان نسبتا زیادی تحت تأثیر نگرش های مذهبی و رواج آیین مسلمانی قرار گرفته بود.
چنین روند تحولی گویای تغییر نگرش جغرافیشناسان ، بویژه متخصصان ایرانی این شاخه از علم نسبت به مفهوم هویتی و جغرافیایی ایرانشهر به عنوان مرکز ثقل سیاسی و سرزمینی در قرون دوم و سوم هجری، به سوی اندیشه مکه - مرکزی و انتخاب سرزمین وحی در جایگاه نخست دینی و پژوهشی بود.