Abstract:
سبک زندگی، یکی از موضوعات مهمی است که امروزه ذهن متفکران، بهویژه در دو عرصة روانشناسی و جامعهشناسی را به خود مصروف داشته است. این پدیده، در مجامع علمی جهان و ایران از اهمیت بسیاری برخوردار است. از سوی دیگر، سبک زندگی عرفانی در طول تاریخ در عین جاذبهدار بودن برای مردم جهان، متهم به جامعهگریزی، بلکه زندگی ستیزی شده است.
در این پژوهش، پس از تبیین مفهومی «عرفان» و «سبک زندگی» بر پایة نگرشهای عرفانی مولوی (م672 ق) و آرای روانشناسی معاصر، به تحلیل رویکردهای مختلف عارفان به زندگی پرداختیم و به این نتیجه رسیدیم که سبک زندگی در اندیشة روانشناسان متاخر، به ویژه آلفرد آدلر (م1870م)، صرف رفتارهای بیرونی آدمی نیست، بلکه سبک زندگی نظام وارهای از نگرش و کنش است، طوری که هیچ چیز خارج و یا جدای از سبک زندگی نیست. این نگرش جامع به سبک زندگی، قرابت بیشتری با نگرشهای عرفانی دارد. مولانا نیز در مواجه با مسئلههای سبک زندگی، کنش را متاثر از نگرش معنوی دانسته، و در مواجهه با پدیدههای زندگی، از الگوی «پذیرش و توسعه» تبعیت میکند: او نیازهای زیست این جهانی را میپذیرند، ولی معتقد است: از آنجا که انسان بزرگتر از این زندگی است، پس به زندگی برازندة او باید تن داد و آن «زندگی معنوی» است. این رویکرد به زندگی، میتواند برای انسان معاصر جذاب، دلپذیر و خردپذیر باشد.
Machine summary:
شهود و دیدی که از اسباب و ظواهر و صورتها عبور و به حقیقت هستی، انسان، زندگی، قرآن، و همة اشیا پی ببرد: این سببها بر نظرها پردههاستکه نه هر دیدار صنعش را سزاستدیدهای باید سبب سوراخ کنتا حجب را بر کند از بیخ و بنمسبب میرسد هر خیر و شرنیست اسباب و وسایط ای پدرجز خیالی منعقد بر شاه راهتا بماند دور غفلت چند گاه (مثنوی، دفتر 5، بیت 1515) مولانا رفع حجاب دید را، راه شهود و رؤیت باطن و حق اعلام میکند و نهایتا، انسان را در باطننگری و داشتن «دید» باطنی معرفی نموده است (مثنوی، دفتر 1، بیت 1400؛ دفتر 2، بیت 183).
فارغ از این موضوع، در مشرب عرفانی، عارفانی چون مولوی، عرفان و زندگی، نسبت و قرابت دیگری نیز پیدا میکند؛ زیرا عارفانی که به زندگی اقبال دارند، در قبال عناصر و مفاهیم ناظر به زندگی (از قبیل غرایز، امیال، لذت، علم، عقل، دل، عشق، زیبایی، خیال، فراغت، سیاست، ازدواج، و...
علم خوب است، اما «علم معنوی» که متعلق آن حقایق بلند عرفانی و معنوی از جمله خداست، خوبتر است؛ عقل خوب است، ولی «عقل منور» و «عقل کل» که تسلیم عشق شده، خوبتر؛ عشق خوب است، اما عشق حقیقی خوبتر؛ خیال خوب است، اما خیالی که کارگاه خیال معشوق حقیقی باشد، خوبتر؛ لذت عالی است، اما لذات متعالی و معنوی، عالیتر؛ ازاینرو، عرفان این قدرت را دارد که هر چیزی اعم از انسان، جهان، دین، زندگی و طبیعت را در اختیارش قرار دهی، جهانی دیگر، انسانی دیگر، جانی دیگر، دینی دیگر، آفرینشی دیگر به تو تحویل میدهد و این قدرت اختصاصی عرفان است.