Abstract:
حکیم ابوعبدالله محمد بن علی تِرمِذی (زیسته در حدود 230-320ﻫ) اثری با نام کتاب الفروق دارد که در آن مباحثی از جنس اخلاق صوفیانه و سلوک را با تحلیلهای روانشناسانه درباره ماهیت رفتار انسان آمیخته، و ازهمینرو مطالعه آن از جهات مختلف شایان توجه است. اغلب کسانی که از دیرباز درباره این کتاب سخن گفتهاند، مضمون اصلی و هدف تألیف آن را نفی ترادف معنای کلمات شناسانده، و آن را در کنار تحصیل نظائر القرآن وی تألیفی در مخالفت با وجود وجوه و نظائر در قرآن دانستهاند. مطالعه پیشِرو سنجش این دیدگاه و شناخت دقیقتر ماهیت و هدف و موضوع کتاب الفروق را پی میگیرد. بناست با تحلیل محتوای اثر نشان دهیم کتاب الفروق امتداد بحثهای تحصیل نظائر القرآن نیست؛ بلکه هدف پنهان و نامُصَرَّحِ مؤلف از نگارش آن تفکیک میان اصناف مردم بر اساس پایگاه اجتماعی ایشان در ماوراءالنهر سده 4ﻫ، و یادکرد مسائلی است که هر صنف در سلوک معنوی خود با آن روبهرو هستند. وی در این اثر به تعریض تام و بدون آن که نامی از گروهی ببرد، بهواقع میان شیوه سلوک اصناف مختلف تمایز مینهد؛ اصنافی که در دیگر آثارش گاه با عناوینی همچون عوام، روحانیان یا خواص، و علماء بزرگ یا خاصالخواص یاد کرده است.
Kitab al-Furūq by Al_Hakīm al-Tirmidhī (ca. 230-320 AH) is comprising spiritual norms and moral values of Islamic Sufism mixed with psycho analysis of Human nature. The book approach has made it significant in the history of Psychoanalysis in Islamic Civilization. Although, almost all traditional and modern scholars disscussed the book, they were not familiar with it and introduced it as an structureless encyclopedia containing twofold controversial words, to be like the author's another work: Tahsīl Nazāir al-Qur'ān. This study aimed to criticize this presupposition. we are going to survey the book by different methods of content analysis to find out author's real aim in compilation such a book. Without naming any group, it seems that al-Hakim al-Tirmidhi divided people into three different types: ordinary people, ordinary clergy men, and high rank clergy men, the typology he mentions in his another books by terms like al-‘amma, al-khawāṣṣ, and khāṣṣ al-khawāṣṣ.
Machine summary:
محتوای این قبیل بحثها در جاهای مختلف اثر شباهتی اندک و تفاوتی آشکار با هم دارد و نمیتوان یکی را خلاصه دیگری دانست یا تکرارشان را به حساب اشتباه ناسخان گذاشت؛ برای نمونه آنچه مؤلف در اولبار برای توضیح فرق توکل و اتکال میگوید، کاملا در تناقض با سخنان وی در مرتبه دوم است: او اتکال را نخست چیزی از جنس تنبلی و نتیجه هوای نفس 4 و در توضیحات بعدی نتیجه اعتماد به لطف خدا مینمایاند.
برای نمونه، آنگاه که در آغاز کتاب میان مدارا و مداهنه فرق نهاده میشود، سادهترین وجه اشتراکی که با خواندن توضیحات حکیم ترمذی در ذیل بحث میان این دو رفتار متقابل میتوان دید همین است که هر دو «رفتارهایی در مقام رویارویی با مخالفان عقیده و روش فرد» اند.
آنچه در این مقام مهم است، توجه دادن به همین نکته است که با ورود به دوگان هجدهم، دیگر هیچ بحثی درباره تعاملات روزمره رقابتجویانه با عموم صورت نمیگیرد و بحثها درباره شیوه تدبیر منزل است؛ این که شخص چه نگرشهای کلی در تدبیر منزل میتواند داشته باشد (کسب/جمع، سماحت/حرص، جود/سرف)، راهبردهای او برای ارتباط با دیگران در این زمینه چه میتواند باشد (تهمت/سوء ظن، فراست/ظن، خبر/غیبت، هدیه/رشوه...
گاه نیز ممکن است این فرد نه عمل زشت دیگری که خود او را تقبیح کند و سبب هم آن باشد که میان نفس او با آن شخص دشمنی است (موعظه/ملامت).