Abstract:
این مقاله به نقد کهنالگویی سفر قهرمان در داستان ماهی سیاه کوچولو، اثر صمد بهرنگی میپردازد. کمپبل، برای کهنالگوی سفر قهرمان سه مرحله در نظر گرفته است: عزیمت، جدایی و بازگشت. او معتقد است که رشد کهنالگوها در روان فرد، مستلزم گذر از این مراحل است. پیرسن، از شارحان نظریهی کمپبل، اعتقاد دارد که در طی این سه مرحله، دوازده کهنالگو در روان فرد فعال میشوند. در مرحلهی عزیمت، معصوم، یتیم، جنگجو و حامی، در مرحلهی تشرف، جوینده، ویرانگر، عاشق و آفریننده، و در مرحلهی بازگشت، حکمران، ساحر، فرزانه و لوده فعال میشوند. این داستان را میتوان شرح فرآیند فردیت ماهی سیاه کوچولو، دانست. او در این روایت، قهرمانی است که با تاثیر پذیرفتن از سخنان حلزون پیر و با بیان نارضایتی خود از گردشهای بیهدف و تکراری در جویبار، به امید رسیدن به دریا، پا در راه سفر میگذارد و در طول راه، زمینهی رشد و تحقق کهنالگوها را در خود فراهم میکند تا سرانجام بتواند به دریا که نمادی از ناخودآگاه اوست برسد و با آنیما دیدار کند. پایان یافتن نمادین داستان، سبب شده است تا مرحلهی بازگشت قهرمان و در نتیجه کهنالگوی «ساحر» در حرکت قهرمان آشکار نشود.
Machine summary:
از این جمله ، مقاله ی «بررسی سفر قهرمانی شخصیت در بوف کور با تکیه بر کهن الگوهای بیداری قهرمان درون » (١٣٩٢) است که به نقد داستان بوف کور از منظر کهن -الگوهایی میپردازد که یونگ ، کمپبل و پیرسن در نظریه ی خویش مطرح ساخته اند؛ ولی، چنین پژوهش هایی که به نقد روان کاوانه از داستان های روایی پرداخته اند، و از الگوی کمپبل و یونگ فاصله گرفته اند، حکم منبع را برای پژوهش هایی از این دست دارند و پیشینه ی پژوهشی، به شمار نمیروند.
الیاده ، ١٣٩٢: ٢٦٨) گشوده شدن راه ریاضت وتبعید پیش پای قهرمانان ، برای رسیدن به فر و فرهنگ و دست یابی به نیروی کاریزماتیک رهبری، درون مایه ای است که در تمامی داستان های تمثیلی و حتی تاریخی، به فراوانی به چشم میخورد.
همان : ٢١٨) وقتی ماهی سیاه در توجیه مادر میگوید که : « مگر نه این است که هر چیزی یک روز به آخر میرسد» (بهرنگی، ١٣٩٤: ٢٨٤) او با پذیرفتن پایان ، برای هر چیزی در حقیقت بر پذیرفتن مرگ و پایان پذیری خویش تأکید میکند.
قهرمان باید ترس از مرگ ، رنج و از دست دادن را رها کند تا بتواند تمامیت زندگی را تجربه کند و با تکیه بر امکانات منحصر به فرد خود برای تجربه کردن ، به چیزی تبدیل شود که هرگز دیگران تجربه نکرده و نمیتوانسته اند تجربه کنند.
پیرسن ، ١٣٩٤: ٢٤٦) در زندگی ماهی سیاه کوچولو این تجربه با درک میرایی آغاز میشود؛ درست در هنگامی که احساس طاقت فرسای پوچی بر زندگی غلبه کرده است .