Abstract:
مقالهی حاضر با بهرهگیری از روش جامعه شناسی تاریخی و جامعه شناسی معرفت تلاش میکند به روابط قدرت میان جامعه و دولت در ایران پیش از ظهور دولت پهلوی بپردازد. سروران اجتماعی قدرتمند نظیر خاندان سلطنتی و منسوبین آنها، روحانیون، بزرگ مالکان زمیندار، تجار و بازاریان و در نهایت رؤسای ایلات و خوانین محلی که از توان کنترل و تنظیم بسیار بالایی در جامعه برخوردار بودند، جامعه ایران را تارمانند ساخته بودند. قدرت سران جامعه موجب میشد تا دولت نتواند خواستهای اصلاحی و سیاستهای خود را به دلخواه انجام دهد. کشمکش دائمی میان دولت و جامعه سبب اتخاذ شیوههایی برای رسیدن به «سازش» از سوی حکومت میشد. «تشویق نزاع» در جامعه شبکهای راهکار دیگر دولت برای غلبه بر این ناتوانی بوده است. این نوشتار بر اساس الگوی نظری میگدال، به تحلیل ساختار جامعهی ایرانی و قدرت دولت پیشامدرن از دوران صفویه تا ابتدای عصر مشروطه میپردازد و در پی پاسخی برای این پرسش است: «مناسبات قدرت میان دولت و جامعه در ایران پیشامدرن از چه الگویی پیروی میکرد؟» هدف از این پژوهش بررسی جامعهشناختی روابط قدرت حکومتها با نیروهای اجتماعی از منظری تاریخی است تا از این طریق بتوان به فهم چرایی مسألهی ضعف قدرت سیاسی دولت مدرن در ایران نایل آمد. در این نوشتار نتایج حاصله از نوعی تقابل و ستیز در روابط حکومتها و نیروهای اجتماعی حکایت داشت که در آن حکومت مستهلک و فرسوده شده و جامعه شبکهای در تلاش برای حفظ بقاء خود از شر دولت و رقیبان اجتماعی به سر میبرد.
This article, using the method of historical sociology and the sociology of knowledge, attempts to address the power relations between society and government in Iran before the emergence of the Pahlavi state. Powerful social masters such as the royal family and their relatives, clergies, landowners, merchants and marketers, and ultimately local rulers and head of tribes who had a high degree of control and regulation in society, made the Iranian society to be web like. The power of the leaders of the society prevented the government from fulfilling its reformative demands and policies. The constant struggle between the state and society led to ways of achieving "compromise" by the state. "Encouraging strife" in networked society has been another way for the government to overcome this inability. This paper analyzes the structure of Iranian society and the power of the pre-modern state from the Safavid era to the beginning of the Constitutional era based on Migdal's theoretical model and seeks to answer the question: “What pattern of power relations between the state and society in pre-modern Iran did it follow?” The purpose of this study is to examine the sociological power relations of the governments with social forces from a historical perspective in order to understand the reason for the problem of the weakness of the political power of the modern state in Iran. In this article, the results suggest a kind of confrontation and contrast between governments and social forces in which government is disintegrated and the network community struggles to survive the government and social rivals.
Machine summary:
پيشينه پژوهش تبيين رابطه متقابل جامعه و دولت در ايران همواره از سوي شمار قابل توجهي از پژوهشگران مسائل ايران مطمح نظر بوده است که در اين ميان نظرياتي نظير «حکومت مطلقه شرقي»، «شيوه توليد آسيايي» (آبراهمايان ١، ١٣٧٦: ٦)، نظريه «ويتفوگل ٢» در مورد حکومت هاي شرقي، کاتوزيان و مفاهيم «جامعه خشک و منزوي» و «استبداد ايراني» (همايون کاتوزيان ، ١٣٧٢: ٣٩٤)، ديدگاه هاي متأخرتر همايون کاتوزيان مبني بر «کوتاه مدت بودن » و «کلنگي بودن » جامعه ايران (همايون کاتوزيان ، ١٣٨٩)، محمدعلي خنجي و استبداد راکد شرقي (خنجي، ١٣٥٨: ١٠٠)، مهدي بازرگان و «سازگاري ايراني» (بازرگان ، بيتا: 4 ٣٥-٣٦)، نظريه نظام هاي پاتريمونيال وبر٣ (وبر،٢٥٠:٢٠١١)، «گودوين » و «اسکاچپول ٥» (ترنر،١٤١:١٣٩٠)، نظريه »دولت ضعيف ـ جامعه قوي» و «دولت در جامعه » جول ميگدال (ميگدال ، ١٣٩٥)، حميد احمدي و مناسبات قبايل و ايلات با حکومت مرکزي (احمدي،١٣٨٩)، «جان فوران ٦» و تطبيق نظريه هاي نظامي جهاني و وابستگي اقتصادي با تحولات ايران از صفويه تا 1.
در اين شرايط ، سياست به کشمکشي براي «سازش » ميان دولت و جامعه تبديل ميگردد چرا که نيروها و گروه هاي اجتماعي در برابر خواست حکومت مرکزي توان نه گفتن را دارند؛ در اين شرايط دولت مجبور ميشود براي از بين بردن مقاومت ها، از منابع اقتصادي و مالي که در اختيار دارد نظير معافيت هاي مالياتي، اعطاي پاداش و قراردادها بهره جويد و از ابزارهاي تشويقي، تنبيهي و نمادين بهره بگيرد تا مردم را متقاعد سازد که تغييرات به سود آنان است (١٩٧_١٩٨٨١٩٣,Migdal ).
بر اساس انگاره هاي ميگدال ميتوان جامعه ايراني را جامعه اي تارنما دانست که در آن سروران اجتماعي قدرتمند و گوناگوني نظير خاندان سلطنتي و منسوبين آن ها، علما و روحانيون ، بزرگ مالکان زمين دار، تجار و بازاريان و در نهايت رؤساي ايلات ، عشاير و خوانين محلي در آن سازمان اجتماعي داشته که از توان کنترل و تنظيمي بسيار بالايي در جامعه برخوردار بودند (نجف زاده ، ١٣٨٧: ٨٤).