Abstract:
در این مقاله سعی شده تا بر اساس تفکر هایدگر یک راه شرقی؛ یعنی کتاب مکالمات، تفکرکنفوسیوس مورد واکاوی قرارگیرد. بنابراین چند موضوع محوری در اندیشهی هر دو متفکر را برگزیدهایم و با رویکرد پدیدارشناسانه به آنها میپردازیم. پدیدارشناسی-هرمنوتیکی هایدگری را برای رفتن به سوی "فهم هستی چیزها" و مجال بروز دادن به آنها در نظر گرفتیم، تا که "هستی" هستندهها بتواند آشکار شود. با واکاوی چند مفهوم محوری در متن"مکالمات" کنفوسیوس نشان میدهیم که چهگونه ارزشها در اندیشهی کنفوسیوسی به مثابهی یک راه شرقی، به دستگاه اخلاقی تبدیل شدهاند و لذا هستی هستندهها محصور به هستی اخلاقی آنها شده (به این معنا که سیستم اخلاقی مشخص و معینی در جای هستی قرار گرفته و لذا امر انتیکی به جای انتولولوژیاش نشسته است) و توانش، زیست جهان و موقعیتهای متکثر را به مخاطره انداخته و گشودگیهای انتولوژیکی را از میان برداشته است. و نهایتا در حیطهی تعیلم و تربیت سبب شده، گشودگی و راههای دیگرگونه مجال بروز نیابند و راههای گونهگون و نو فروبسته شوند.
Machine summary:
بر این اساس ازیکسو بهسراغ متن مکالمات از کنفوسیوس (بهعنوان مهمترین اثر برجایمانده از آن سنت) میرویم و ازسویدیگر برای واکاوی متن مکالمات و فهم آن براساساندیشۀ هایدگر دو دو اثر مهم از هایدگر یعنی چه باشد آنچه خوانندش تفکر و هستی و زمان را برمیگزینیم تا بر ما روشن شود آیا تربیت نزد کنفوسیوس بهمثابۀ راهی شرقی ابزارگونه است، یعنی تربیت برای چیزی «متعین» است یا اینکه تربیت امری هستیشناسانه و مجال بروز دهنده و خودینه است؟ برای واکاوی پرسشهای مذکور با رویکردی پدیدارشناسانه بهسراغ متون میرویم، نگاه پدیدارشناسانه یعنی مجال بروز دادن به چیزها، تا بتوانند خود را بهشیوۀ خود نشان دهند و امکانِ آشکارگیِ وجوه پنهانشده و دیگرگونه میسر شود.
اکنون باید ببینیم «آن» چه چیزی است؟ بهزعم هایدگر آن پرسش از هستی است که در تاریخ و در متافیزیک حاکم بر فلسفیدن مدام از هستندگان پرسیدهایم؛ بنابراین نسبتمان را با هستی بهمثابۀ بیناد گشودگی امر گشودهشده، تجربۀ زیسته، و زندگی از دست دادهایم و پرسش از یک موقعیت و یک نحوه از هستی را بهجای خود هستی در نظر گرفتهایم و همین امر سبب شده است تا کل هستی، که خود مسبب راههای دیگرگونه در بنیان است، از یاد برود و پرسش و سرآغاز ِیک راهِ رفتهشده مبنا قرار گیرد؛ یعنی امری گشودهشده جای بنیاد«خودگشودگی» بنشیند،چنانکه در تفکر کنفوسیوسی فضیلتهای اولیه گویی با هستی و موقعیتی که مسبب آشکارگی آن فضیلت ها بودهاند یکسان انگاشته شدهاند و نهتنها پرسش از هستی و پرسش از موقعیتِ سببساز گشودگی از یاد رفته است، بلکه بیسکنایی را نیز بهبار آورده است.