Abstract:
این مقاله به بررسی نامگرایی معرفتشناختی و آثار آن در علم اقتصاد متعارف میپردازد. نامگرایی تاثیراتی بر روش کاربردی علم اقتصاد دارد که تفکر فرضیهای و فردگرایی روششناختی از جمله آنهاست. این روش کاربردی موجب آثاری مانند شکلگیری نظریه جامعه مدنی، تغییر معنای عدالت توزیعی و نظریه مطلوبیت و تمرکز بر اقتصاد خرد در تحلیلها گشته است. در مقابل، حکمت عملی اقتصاد اسلامی میتواند با بهرهبردن از روش بنیادین حکمای اسلامی، به روش کاربردی متناسب با خود دست یابد. حکمت اسلامی بهویژه حکمت متعالیه با نقد نامگرایی، کلیات را دارای صدق و حکایت از خارج میداند. روش کاربردی اقتصاد اسلامی بر اساس هستیشناسی موضوعات شکل میگیرد و در هر موضوع تابع نوع هستی آن موضوع است. بنابراین تنها در موضوعات مادی که قابلیت تجربه دارد، از روش تجربی و قیاس استثنایی استفاده میکند و دیگر روشها در موضوعات دیگر کاربرد دارد. از سوی دیگر ادله نقلی در روش کابردی اقتصاد اسلامی دارای جایگاه ویژهای است. این روش کاربردی آثاری در پی دارد که شناخت جوهر انسان و ارتباط آن با کنش اقتصادی از جمله آنهاست. این نوشته با روش کتابخانهای و تحلیلی انتقادی نامگرایی و آثار آن را در اقتصاد متعارف بررسی نمود، روش کاربردی جایگزین مناسب را برای حکمت عملی اقتصاد اسلامی پیشنهاد میدهد.
This article examines epistemological nominalism and its effects on conventional economics. Nominalism has influenced on the applied method of economics that includes hypothetical thinking and methodological individualism. This applied method in turn has led to some effects in analysis, like the formation of civil society theory, the meaning changing of distributive justice, and the theory of utility and focus on microeconomics. On the contrary, the practical wisdom of Islamic economic can achieve a self-applied method by applying the fundamental method of Islamic wisdom. The islamic wisdom, especially Transcendent Wisdom regards the universe as truth and indication from the outside by a critique of nominalism. The applied method of Islamic economic is based on the ontology of the issues and in each subject depends on the type of being that subject. Therefore, it only uses the empirical methods and exceptional deduction in material matters that are capable of experience and other methods apply to other topics. On the other hand, the narrated proofs have a special place in the applied method of Islamic economic. This applied method has effects that recognition of human essence and its relation to economic action are among them. This paper examines nominalism and its effects on mainstream economics through a critical analytical and library method and suggests an applied alternative method to the practical wisdom of Islamic economics.
Machine summary:
حکمت اسلامي کليـات را بـه رسـميت شناخته و نام گرايي را نميپذيرد و معتقد است ميان افراد کلـي، وجـه اشـتراکي وجـود دارد که مفهوم کلي از آن انتـزاع مـيشـود.
درنتيجه اقتصاد اسلامي که ذات گراست ، نميتوانـد از روش فرضيه اي قياسي استفاده کند و امکان شکل گيري علم اقتصـاد اسـلامي بـه علـت ذات گرايي وجـود نـدارد.
ب ) آثار عيني اجتماعي نام گرايي: نام گرايي عـلاوه بـر آثـار منطقـي مـذکور در بعـد اجتماعي و خارجي علم اقتصاد نيز داراي آثاري بوده است : ١) تفکر فرضيه اي و آزادي و تسـاهل در انديشـه : در روش فرضـيه اي حـدس هـاي نظريه اي جايگاه مهمي در پيش رفت علم دارند؛ چراکه با انکار ماهيت فلسفي، ديگر بـه دنبال ذات و ذاتيات گشتن بيمعناست و درنتيجه حقيقت علمي تصادفي بـوده و رشـد علم متوقف بر حدس هاي نظريه اي و سـپس آزمـايش اسـت .
از سوي ديگر نظر حکماي اسلامي درباره کليات ، راه شناخت را در انواع قياس به ويژه برهان گشوده است تا به اشکال مختلف بـه شـناخت انسـان بيفزايد (جوادي آملي، ۱۳۸۴، ص۹۲و۹۴)؛ زيرا کلي به دليل کليت ميتواند حـد وسـط در استدلال قرار گرفته و محمولات ديگري را نيز براي فرد و يا افراد خـود اثبـات نمايد (همو، ۱۳۸۶الف ، ج۱-۴، ص۱۰۴).
برخي از اين تفاوت ها بدين قرار هستند: يک ) نياز به تعريفات در علم براي مسير رسيدن به قوانين کلـي: حکمـت اسـلامي بـا به رسميت شناختن کليات و وجود جـامع ، راه را بـراي معـرّف و اقامـه حجـت در علـم اقتصاد اسلامي گشوده است .