Abstract:
قبل از میلاد مسیح در یونان باستان امام حکما سقراط خود را فیلسوف نامید. هدف او از تعقلورزی، یافتن واقعیت و راهبر رفتار بود. ارسطو غایت حکمت را معرفت محض و آن را برتر از حکمت عملی میدانست. با ظهور اسلام و طرح حکمت در قرآن، بهخصوص در عصر نهضت ترجمه با توجه به تأثیر فلسفه ارسطویی در فیلسوفان مسلمان، این سؤال به وجود آمد که بین حکمت قرآنی و فلسفه ارسطویی چه تفاوتی وجود دارد؟ آیا حکمت عملی قرآن، همانند فلسفه ارسطویی اَخَسّ است؟ فرضیۀ ما در این تحقیق، تفاوت بنیادین بین آن دو است؛ لذا با بررسی تطبیقی در این تحقیق مشخص گردید حکمت قرآنی و فلسفی در معنای واژه و تعالیم نوع حکمت، مسائل و غایت حکمت، مربّی و متربی حکمت، تنوع ارائه و روش کسب حکمت، مخاطبان حکمت و... از هم دیگر متمایزند. همچنین معلوم گشت که حکمت عملی قرآن گرچه از حیث ارتباط با امور اعتباری اخَسّ است، از حیث صائب و نافعبودن حکمت نظری، حکمت عملی معیار آن محسوب میشود و اَخَسّ نیست.
In ancient Greece, Socrates as Imam of philosophers called himself a philosopher. His goal of rationality was to find the truth and guide the behavior. Aristotle saw the goal of wisdom as pure knowledge and considered it superior to practical wisdom. With the rise of Islam and the emergence of wisdom in the Qur'an, Especially in the era of the translation movement due to the influence of Aristotelian philosophy on Muslim philosophers, this question arose: What is the difference between Qur'anic wisdom and Aristotelian philosophy? Is the practical wisdom of the Qur'an similar to Aristotelian philosophy is inferior? Our hypothesis in this study is the fundamental difference between the two. Therefore, the comparative study revealed that the following are distinct from each other: Qur'anic and philosophical wisdom in the sense of the word and its teachings of wisdom; the problems and goals of wisdom, The trainer and trained of wisdom, the variety of presentations and the ways of acquiring wisdom, the audience of wisdom, and so on are different. It also turned out, although the practical wisdom of the Qur'an is interior in terms relation to credit matters, but in terms insightfulness and gainfulness of theoretical wisdom, the practical wisdom is its criterion, and isn't inferior.
Machine summary:
بـا ظهـور اسـلام و طرح حکمت در قرآن ، به خصوص در عصر نهضـت ترجمـه بـا توجـه بـه تـأثير فلسفه ارسطويي در فيلسوفان مسلمان ، اين سؤال به وجود آمد که بـين حکمـت ١٢٧ قرآني و فلسفه ارسطويي چـه تفـاوتي وجـود دارد؟ آيـا حکمـت عملـي قـرآن ، همانند فلسفه ارسطويي اخسّ است ؟ فرضيۀ ما در ايـن تحقيـق ، تفـاوت بنيـادين بين آن دو است ؛ لذا با بررسي تطبيقي در اين تحقيق مشـخص گرديـد حکمـت قرآني و فلسفي در معناي واژه و تعاليم نوع حکمت ، مسائل و غايـت حکمـت ، مرّبي و متربي حکمت ، تنوع ارائه و روش کسب حکمت ، مخاطبان حکمت و...
ولي در فلسفه ارسطويي غايت فلسفه ، معرفت نظري محض ١ و فقـط کشـف طريـق جديدي براي حيات عقلي است (کاپلستون، ۱۳۶۸، ج۱، ص۳۳۲-۳۳۱/ بريه ، ۱۳۸۴، ص۱۴۴) و فايده دنيوي ندارد؛ زيرا در نظر او غايت فلسفه توليد چيزي يا تـأمين و فـراهم کـردن اثر و نتيجـه اي نيسـت ؛ ازايـن رو ارسـطو کسـي را کـه معرفـت را بـراي خـود معرفـت جست وجو ميکند، فوق کسي قرار ميدهد که معرفت را بـراي بـه دسـت آوردن ننتيجـه عملي جستجو ميکند.
دليل آن اين است که سخنان حکيمان از منشأ نور الهي است ؛ آنـان بـه بصـيرت رسـيده و حکمـت حقيقـي را- نـه حکمت نظري صرف و حکمت عملي صرف و يا ترکيبي از آن دو بلکه از آن دو گـذر کرده اند- يافته اند؛ اما سخن فلاسفه برخاسته از عقـل مخلـوط از وهـم و هـوي اسـت ؛ مانند اعتماد صد در صدي به اقوال ارسطو در طول قرون وسـطي (بـيش از ده قـرن ) در موضوعات علمي مانند غايت فلسفه ، مفهوم وجود،١ کيهـان شناسـي٢ و...