Abstract:
خشونت به ویژه در بعد پنهان آن، هنوز از پیچیده ترین معضلات زندگی خصوصی و اجتماعی زنان است که علی رغم بالا رفتن سطح تعلیمات دانشگاهی، افزایش افراد تحصیل کرده و پیشرفت تمدّن و تکنولوژی نه تنها از میزان آن کاسته نشده است، بلکه با اشکال نوین بروز می کند. سوال این است که آیا تساهل در مواجهه با این پدیده، ریشه درتاییدات فقهی و دینی داشته و یا برداشت های عرفی که ارتباطی با اصل دین ندارند، قرن ها بر تعالیم اصلی دینی سایه گسترده اند؟
زنان چه در حوزه های خصوصی و چه در اجتماع، در معرض انواع خشونت هستند و شاید همین احساس ترس و عدم امنیّت، نه تنها یک فشار روانی، بلکه زمینه ساز عدم پیشرفت واقعی زنان در فعالیّت های اجتماعی آنان است.
در سطوح مختلف اجتماعی با رویکرد توجیهی نسبت به برخی از انواع خشونت روبرو می شویم که ناشی از نفوذ فرهنگی بوده، و با تمسّک به فقه به تضییع حقوق زنان می پردازد و در نتیجه، در قوانین نیز به تبعیّت از فقه، اقدام موثّر پیشگیرانه صورت نگرفته است؛ حال آن که با فقه پویا و اجتهاد متناسب در زمان می توان از چنین برداشت هایی برحذر ماند.
Violence, especially in its hidden dimension, is still one of the most complicated problems of women's social and private life, which, despite the increase in the level of university education, the increase of educated people and the advancement of civilization and technology, not only does not diminish it, but is also reflected in new forms. Whether tolerance in the face of this phenomenon is rooted in jurisprudence and religious beliefs, or conventional interpretations that do not relate to the principle of religion, have been shadowing for centuries on the main religious doctrines.
Women, both in the private sphere and in the community, are exposed to various kinds of violence, and this same sense of fear and security can not only be a psychological stress but also a reason for the lack of real progress of women in social activities.
At various social levels, we are faced with a rational approach to some kinds of violence that results from the cultural influence that confronts jurisprudence with the violation of women's rights. Consequently, in law, there is no effective preventive action against jurisprudence, while with Such a perception can be avoided when it comes to time and time.
Machine summary:
٥- رويکرد فقه و منابع قانوني ملي نسبت به خشونت عليه زنان ١-٥- تجاوز جنسي شايد به نظر برسد که اجبار به زنا، اکراه به زنا، و تجاوز جنسي از هم فرق داشته باشند ولي در مجموع همه اينها يک وجه مشترک دارند که عبارت از سلب اراده طرف مقابل است ؛ قرباني اين اعمال خواه کسي او را اجبار و اکراه کرده باشد در هر صورت ، سلب اراده مي گردد و در صورتي که اراده اش سلب نگردد و بتواند راهي براي فرار از چنگ متجاوز پيدا کند حکمش فرق دارد که در کتب فقهي بحث گرديده است .
اما در خصوص اجبار به رابطه جنسي و تجاوز از سوي همسر، در فقه و در قانون مجازات اسلامي مقرره اي ثبت نشده است ؛ به نظر مي رسد با توجه به محوريت مطلق تمکين به معناي خاص کلمه در اسلام ، شارع ضرورتي به توجه به رکن رضايت در رابطه بين زوجين نداشته و قانونگذار ايران هم با تأسي به آن چنين مقرره اي را به فراموشي سپرده است ، البته در صورتي که نزديکي به عنف از سوي شوهر اين که عوارض و صدمات بيروني را به دنبال داشته باشد، از باب قصاص طرف يا اخذ ديه وارش و چه بسا اخذ خسارت معنوي مستنبط از قانون آئين دادرسي کيفري قابل پيگرد و جبران باشد.