Abstract:
دو معنا از «توانایی» در سنت تفکر اسلامی رایج است. در تعریف فیلسوفان از «توانایی» مفهوم ضرورت و در تعریف متکلمان مفهوم امکان مندرج است. مطابق دیدگاه نخست، همین که فاعل در وضعیتی باشد که اگر کاری را بخواهد آن را انجام دهد و اگر نخواهد آن را انجام ندهد و نیز مانع یا رافع بیرونی او را از تحقق خواستهاش باز ندارد، توانا محسوب میشود. در نقطه مقابل، دستهای از متکلمان معتقدند که فاعل در صورتی توانا محسوب میشود که از «امکانِ فعل و ترک» برخوردار باشد. فخر رازی این دو تعریف را قابل ارجاع به یکدیگر میداند. خواجه نصیر این صلح را «صلح من غیرتراضی طرفین» میداند. او با تفکیک میان دو گونه از فاعل ـ فاعلهای امکانی و فاعل تامّ ـ مدعی میشود که این دو تعریف در خصوص خداوند غیرقابل تحویل به یکدیگر و در مورد فاعلهای امکانی (انسانی) تحویلپذیر به یکدیگر هستند. در این مقاله بعد از ذکر دلایل این مدعا خواهم گفت که این دو تعریف حتی در مورد فاعلهای امکانی نیز تحویلپذیر به یکدیگر نیستند. زیرا تنها راه حل برای جمعپذیری این دو تعریف ـ توسل به علیت ناقصه ـ با اشکالات متعددی مواجه است.
There are two meanings of "Can" in the tradition of Islamic thought. Philosophers have adopted their definition regarding the notion of necessity and Theologians (Mutakallimin) have chosen theirs based on the contingency. In the former view, the agent is capable if he is able to choose to perform actions (he would have done otherwise if he had willed to) and not prevented by external barriers from fulfilling his wishes. On the other hand, in the latter, capability is contingent; Meaning the agent must have the possibility to do otherwise. Razi assumed that these two definitions can be referred to each other. Nasir al-Din al-Tusi believes that there is a significant discrepancy between two kinds of agencies: God and Human. In the case of human agency, these are interchangeable, but in the case of God, they are not. In this article, I elaborate on these claims. Then, I illustrate these definitions are not interchangeable, even in the case of human agency because the only reason was used to support this claim, i.e. contributory causation, has many flaws.
Machine summary:
] إن المختار يصح منه ترجيح أحد الجائزين علي الآخر لا لمرجح » [١٣، ص ٣٥٢] به نظر او قاعدٔە «ترجيح بلامرجح » ملاک و معيار مناسبي است که بر اساس آن مي - توان ميان «قادر مختار» و «علت موجب » تمايز قائل شد؛ فاعل تنها درصورتي آزاد است که بتواند به خواست خود و بدون دخالت مرجح ، از ميان گزينه هاي پيش رو يکي را انتخاب کند: «فرق ميان قادر مختار و علت موجبه بالضروره معلوم است .
هر دوي اين تعاريف در اين عبارت از ملاصدرا به اختصار بيان شده است : «قدرت دو تعريف مشهور دارد: [١-] امکان ترک و فعل و [٢-] فاعل به گونه اي باشد که اگر خواست عملي را انجام دهد و اگر نخواست انجام ندهد.
و قبول گزاره هاي (١) و (٣) به معناي انکار گزاره (٢) است ؛ يعني پذيرفتن اينکه فاعل مختار علت تامۀ فعل خود نيست .
لذا دو نظريۀ الهياتي زير به نظر متکلم جمع ناپذير است : ١ـ نظريه قادر يا مختار بودن خداوند ٢ـ نظريه قديم بودن عالم (فعل خداوند) زيرا پذيرش نظريه "قديم بودن جهان " به زوال امکان هاي بديل پيش روي خداوند و در نتيجه به زوال اختيار او ميانجامد.
٢. آيا اين بدان معناست که به معناي واقعي هيچ فاعلي در جهان به جز خداوند وجود ندارد؟ غزالي در برخي نوشته هايش اين لازمه را به صراحت ميپذيرد و تاکيد ميکند که خداوند خالق واقعي- (قدرت ) يک قوه ١ نيست که پيش از انجام فعل در فاعل وجود داشته باشد بلکه صفت ٢ يا عرضي است که هم زمان با انجام فعل متناسب با آن ، توسط خداوند در فاعل ايجاد ميشود.