Abstract:
مبحث روایتشناسی دارای چنان قدمتی است که پیشینۀ آن را میتوان در آرای افلاطون و ارسطو یافت. در زمانۀ ما، ژرار ژنت (1930-2018) یکی از منسجمترین نظریههای روایتشناسی را عرضه کرده است. این نوشتار جنبههای عرفانی قلعۀ سقریم نیما را با کاربست عناصر روایی نظریۀ ژنت بررسی میکند. در پژوهش حاضر که با روش توصیفی ـ تحلیلی انجام گرفته است، نخست نظریة روایی ژنت معرفی میگردد، سپس، به تأثیر کاربست هر کدام از عناصر روایی این نظریه در منظومه پرداخته است و در پایان تأثیر کاربست مجموعۀ این عناصر در اثر ارزیابی میشود. هدف پژوهش حاضر این است که نشان دهد کاربست این عناصر تا چه اندازه در شکل دهی قلعۀ سقریم به عنوان اثری عرفانی نقش داشته و تا چه میزان به شاعر در بیان مفاهیم عرفانی یاری رسانده است. نتایج پژوهش نشان میدهد که نیما، با به کارگیری متناسب عناصر رواییِ نظریۀ ژنت در اثر خود، (به طور ناخودآگاه) توانسته اثری همسو با آثار عرفانی ادبیات فارسی خلق کند و نیز با به کارگیری این عناصر روایی، مفاهیم عرفانی را به شیوهای تأثیرگذار در اثر خود بازتاب دهد.
Narratology, as one of the old topics in literary criticism, traces back to the ideas of Plato and Aristotle. Among recent narratologists, Gerard Genette (1930-2018) has presented one of the most consistent theories in narratology. The present research tries to apply Genette’s theory in analyzing “Qale-ye Soqrim” (Soqrim Castle), a narrative poem by the Iranian poet, Nima Yooshij. By using descriptive-analytical method, first, a summary of Genette’s theory is outlined, then, the application of his theory to the analysis of the poem is presented. The purpose of the present study is to show to what extent the narrative elements have contributed to the formation of the poem as a mystical work and how far they have helped the poet to express mystical concepts. The results show that Nima Yooshij, by using appropriate narrative elements, has been able to create a work in line with the mystical works of Persian literature and to reflect mystical ideas in his poem in an effective way.
Machine summary:
نتايج پژوهش نشان ميدهد که نيما، با به کارگيري متناسب عناصر رواييِ نظريۀ ژنت در اثر خود، (به طور ناخودآگاه ) توانسته اثري همسو با آثار عرفاني ادبيات فارسي خلق کند و نيز با به کارگيري اين عناصر روايي، مفاهيم عرفاني را به شيوه اي تأثيرگذار در اثر خود بازتاب دهد.
» (سجادي ١٣٧٠: (475 در قلعۀ سقريم دليل آنکه نيما بر خلاف ديگر منظومه هاي خود، از بکارگيري شگرد روايي نابهنگامي پرهيز کرده و روند طبيعي رخدادهاي داستان را بر هم نزده است و داستاني سرراست عرضه کرده است ميتواند اين باشد که شاعر خواسته است رويدادهاي اين اثر را به همان ترتيبي که در سير و سلوک عرفاني مشاهده ميشود عرضه کند.
افزون بر اين ، در اين منظومه ، شخصيت اصلي داستان پس از توصيف قلعۀ سقريم به خواب و خلسه فرو ميرود و آنچه را که در اين حالت بر او گذشته است روايت ميکند: زان سيه خانۀ شرور و هوس هوش رفتم به ره ، به واي جرس (نيمايوشيج ١٣٨٤: ٢٦٥) در واقع ، داستان قلعۀ سقريم با خواب رفتن ها و بيدار شدن هاي راوي ادامه پيدا ميکند: پس از آن خواب هاي پيکرساز آمدم چون به خواب ديگر باز (همان : ٢٦٧) اين ويژگي نيز باعث ميشود پيوند راوي از آغاز سفر عرفاني خود تا انجام آن ، با جامعه گسسته شود.
Darāmadī bar sabk-šenāsī-ye negāhe erfānī: zabān-e še’r dar nasr-e sūfī-ye.
Darāmadī bar sāxtār-garāyī dar adabīyāt (Structuralism in Literature, an Introduction) Tr. by Farzāne Tāherī.