Abstract:
هدف این مقاله بررسی همانندی میان معرفتشناسی جان دیویی و رهیافت هرمنوتیکی در فلسفه است. در این مقاله تلاش بر آن است که نشان داده شود، با وجود سرچشمههای فکری متفاوتی که میان دیویی و هرمنوتیسینهایی مانند دیلتای وجود دارد، میتوان همپوشانیهای قابل توجهی میان رهیافت دیویی در معرفتشناسی و رهیافت هرمنوتیکی پیدا کرد، و نشان داد که در اساس جهتگیری کلی این دو رهیافت فلسفی یکی است. آنچه در بهوجود آمدن این پیوند نقشی کانونی ایفا میکند مفهوم «تجربه» است. از سویی دیویی با صورتبندی مفهومی از تجربه- که البته خواهیم دید با مفهوم تجربهگرایانهی آن متفاوت است- تلاش میکند بدون توسل به انگارههای متافیزیکی و استعلایی، معرفتشناسی خود را بنا نهد. از سوی دیگر، در هرمنوتیک ویلهلم دیلتای نیز مفهوم «تجربهی زیسته» جایگاهی کانونی دارد. این تطبیق آشکار میکند که فهم این دو رهیافت از مفهوم «تجربه» تا چه حد همانند یکدیگر است و همچنین چگونه این همانندی در فهم آنها از تجربه منتهی به موضعگیریهای فلسفی بسیار نزدیک به یکدیگر شده است، تا جایی که میتوان رهیافت معرفتشناسی ابزارانگارانهی دیویی را هرمنوتیکی دانست.
The aim of the current essay is to s tudy the similarity between the
epis temology of John Dewey and hermeneutical approach in philosophy. The
author has sought to show that despite difference in intellectual origins of Dewey
and such hermeneuticis ts as Dilthey one can find considerable overlaps between
the epis temological approach of Dewey and the hermeneutical approach, and
discern that they are basically of the same philosophical orientation. What is of
a key role in the emergence of this interrelation is the concept of “experience”.
On the one hand, Dewey seeks via formation of a specific notion of experience
– that as we see is different from empiricis t’s notion of experience – to found
his epis temology without the mediation of any metaphysical and transcendental
idea. On the other hand, in hermeneutics of Wilhelm Dilthey the notion of “lived
experience” is of central place. This comparison reveals that the unders tanding of
these two approaches of the concept of experience has numerous similarities and
how these similarities close their philosophical s tances to each other insofar as
one can s tate that Dewey’s ins trumentalis t epis temology is indeed hermeneutical
in its essence.
Machine summary:
در این مقاله تلاش بر آن است که نشان داده شود با وجود سرچشمه های فکری متفاوتی که میان دیویی و هرمنوتیسین هایی مانند دیلتای وجود دارد، می توان همپوشانی های قابل توجهی میان رهیافت دیویی در معرفت شناسی و رهیافت هرمنوتیکی پیدا کرد و نشان داد که در اساس جهت گیری کلی این دو رهیافت فلسفی یکی ست .
از سویی دیویی با صورت بندی مفهومی از تجربه - که البته خواهیم دید با مفهوم تجربه گرایانۀ آن متفاوت است - تلاش می کند بدون توسل به انگاره های متافیزیکی و استعلایی ، معرفت شناسی خود را بنا نهد.
این تطبیق آشکار می کند که فهم این دو رهیافت از مفهوم «تجربه » تا چه حد همانند یکدیگر است و همچنین چگونه این همانندی در فهم آن ها از تجربه ، به موضع گیری های فلسفی بسیار نزدیک به هم منجر شده است ، تاجایی که می توان رهیافت معرفت شناسی ابزارانگارانۀ دیویی را هرمنوتیکی دانست .
Keywords: John Dewey, Experience, Instrumentalism, Hermenuetics, Herme- nue tic Circle مقدمه دیویی نظام معرفت شناسی خودرابرمبنای ابزارانگاری معرفت صورت بندی کردومکتب پراگماتیسم را به مکتب ابزارانگاری بدل کرد.
سوم ، جهت پاسخ به این پرسش که آیا معرفت شناسی ابزارانگارانۀ دیویی رهیافتی هرمنوتیکی دارد، آراء او و دیلتای ، به عنوان فیلسوفی که تجربۀ زیسته را مبنای شناخت قرارداده ، تطبیق داده شده اند.
رویکرد تطبیقی در این مقاله ، برای فهم تجربۀ زیسته به مثابه امری معنابخش در فلسفۀ پراگماتیستی دیویی و هرمنوتیک دیلتای اتخاذ شده است .