Abstract:
مطالعاتی که تلاش دارند بر مبنای متون دینی وارد نظریهپردازی در حوزه علوم اجتماعی شوند، در ظاهر هویتی دوگانه دارند که حضور نظریهها و مفاهیم علوم اجتماعی در آنها پررنگ است. مسئله اصلی این نوشتار، بررسی چگونگی تعامل مطالعات دینی، به محوریت قرآن، با نظریهها و مفاهیم علوم اجتماعی است. برای دستیابی به این امر، دو نمونه از آثار تحقیقی به مثابه دو شیوه از کاربست نظریههای علوم اجتماعی در مطالعات قرآنی/ دینی بررسی و ارزیابی میشود. این امر، نیازمند یک روش تحلیلی قیاسی ـ استقرایی مقایسهای است که با تکیه بر الگوی نظریهسازی در علوم اجتماعی انجام میشود. نتیجه ارزیابی نمونهها نشان میدهد مهمترین کاربست مثبت رجوع به نظریههای علوم اجتماعی در مطالعات قرآنی/ دینی، غنیسازی پرسشهای تحقیق و کمک به استنطاق از قرآن در راستای ارائه نظریههای بنیادین قرآنی است. همچنین مهمترین آسیب، تحمیل آرای بیرونی بر قرآن و متون دینی است.
There is an ostensive dualism between religion and science in studies that are based on sacred texts of religion i.e. Quran and Sunnah. Theories and concepts of social sciences are apparently visible in these studies. The main goal of this article is the critique of interaction between religious studies based on text of Quran with theories and concepts of social sciences, which used in one inquiry. For reaching this goal, two studies that are typical in using the theories of social sciences in Quranic studies, will be analyzed and evaluated. For obtaining this goal, we need an analytical deductive-inductive method for comparison between the mentioned studies based on standard theory making pattern in social sciences. The consequence of this article show us that the most important usage of referring to theories of social sciences in Quranic/religious studies is nutrition of the question of inquiry and helping for making dialogue with Quran for reaching fundamental Quranic theories. The deficiency of using the theories of social sciences in Quranic studies is the imposition of its viewpoint on Quran and religious texts
Machine summary:
ک: لینوننبرگ و ایربای، 1390: 178؛ بیکمن و راگ، 1392: 189؛ جانکر و پنینک، 1394: 53؛ ایمان، 1394: 20-23، و 36؛ Dickson & Emad Kamil & Adu--Agyem، 2018: 438-440)؛ با وجود این، از میان این تعاریف، میتوان وجوه مشترک زیر را در تعریف و کارکرد چارچوب نظری در مطالعات علوم اجتماعی معرفی کرد: 1 - حاوی مجموعهای از «مفاهیم، تعاریف و مفروضات»(= نظریه) بههممرتبط است که توانایی تعریف «کنش انسانی» و تبیین قوانین مربوط به آن را داشته باشند.
این اصول عبارتند از: موضوع انتخابی آنها از زندگی واقعی انسانی یا یک موضوع علمی مطرح در علوم اجتماعی باشد؛ به متون دینی، بهویژه قرآن کریم، بهعنوان منابع معرفتی معتبر، رجوع روشمند داشته باشد؛ چارچوب فکری منسجمی، برای دستیابی به دیدگاه قرآن و حدیث درباره موضوع تحقیق، ارائه دهد؛ نماینده طیفی از مطالعات علوم اجتماعی قرآنی/دینی باشد.
2ـ این شیوه مفهومسازی نظریه بر اساس منابع دینی و قرآن کریم، نکاتی مثبت و آسیبهایی احتمالیرا در پی دارد: الف) نکات مثبت؛ 1ـ أخذ مضمونهای نو از نظریههای علمی؛ وقتی محقق دینی، خود را در مفاهیم و موضوعات درون قرآن و متون دینی محصور نکند، بهناچار، برای دستیابی به مسئله تحقیق، با واقع زندگی بشری و علوم تجربی مرتبط خواهد شد.
بهعنوان نمونه، محقق برای مفهومسازی دینی، اقدام به تشکیل شبکه مفهومی و یافتن مفاهیم کانونی و کلیدی دینی درباره شخصیت انسان میکند که این فرایند، حاصل رجوع به روشهای نوین تحلیل متن است.