Abstract:
یکی از مسائل بسیار مهمّی که از دیرباز ذهن آدمیان را به خود مشغول کرده و به تأمل فراخوانده، مسأله جبر و اختیار است. سعدی سالها در نظامیّه بغداد به درس و بحث مشغول بوده، در نظامیّه ادرار و مستمری میگرفته، گرایشهای عمیق عرفانی داشته و تحت تأثیر اندیشههای طریقت سهروردیه بوده است. همین امر باعث شده که در اعتقادات سعدی، نسبت به جبر تغییراتی ایجاد شود و زاویه دید او به جبر عرفانی گرایش پیدا کند تا جبر کلامی. سؤال این پژوهش عبارت است از این که آیا بین وجوه بارز جبر برخاسته از عرفان سعدی و همچنین جبری که برخاسته از مشرب کلامی اشعری سعدی است وجوه اشتراکی وجود دارد؟ روش تحقیق در این پژوهش توصیفی-تحلیلی بوده که از یافتهها و نتایج به دست آمده به طور عمده میتوان به بسامد بالای اشتراکات در موضوع جبر عرفانی و جبر اشعریانه در کلیات سعدی اشاره کرد.
One of the most important issues that has occupied people's minds is the issue of determinism. Saadi, who spent many years studying and getting pensions in Al-Nizamiyya of Baghdad, had deep mystical orientation and was impressed by the ideas of the Suhrawardiyah doctrine. This led to a change in Saadi's beliefs about compulsion and his point of view tended more toward mystical compulsion rather than verbal compulsion. The question of this research is whether there are any commonalities between the obvious aspects compulsion arising from Saadi's mysticism and the compulsion arising from Sa'adi's verbal disposition. The research method used in this research was descriptive-analytical. The results showed high frequency of commonalities in the subjects of mystical compulsion and Ash'arist compulsion in Koliyat Saadi (Complete Works of Saadi).
Machine summary:
شاید اختلاط و این وجوه اشتراک از این مسأله ناشی شده باشد و شاید لازم باشد یک بررسی دیگر، در خصوص قدمت تاریخی جبر عرفانی و جبر اشعری صورت پذیرد تا فهمیده شود که در اصل کدام بر کدام قدمت زمانی دارد بخصوص که متقدمان پیشگام در جبر، مانند حسن بصری و رابعه بر اساس تذکرهها هم اشعری بودهاند و هم عارف و صوفی، بنابراین مشکل بتوان این دیده وری را داشت که جبر عرفانی مقدم بوده یا جبر اشعری؟ حتی با ثبوت یکی از این دو، با توجه به آمیختگی شدید این دو نوع از طرز فکر در آثار اکثر عرفا و متصوفه در دوره اول و دوم، اگر هم جبر عرفانی یا جبر اشعری تقدم زمانی داشته باشند در دورههای بعد تأثیر و تأثر عمیقی درهم داشتهاند و آنچنان درهم تنیده شدهاند که امکان جداسازی آنها در دورههای بعدی امکان پذیر نیست.
البته اشاعره در نظریه جبر به جبریه متوسط معروفند یعنی برای بنده در فعل خود اثبات کسب میکنند به این معنی که فاعل اعمال انسان خداست ولی افعال او از طریق بندگان ظهور میکند و این جریان، کسب یا اکتساب نام دارد.
در اندیشه عرفا، بی نیازی و قهّاریّت خداوند به اندازهای است که انسان قادر نیست در مقابل ذات بی مانند او برای خود اختیار و وجودی قائل باشد زیرا که داشتن اختیار برابر است با اعلام وجود کردن و این چیزی است که متصوفه عموماً تلاش دارند آن را از خود بزدایند و به عالم بی وجودی و لامکانی وارد شوند که در آن اثری از دوگانگی وجود ندارد و هرچه هست او است و دیگر هیچ.