Abstract:
جانبخشی یکی از عنصرهای بنیادین اسطوره باوری است. اسطورهها حقایقی را در باب باور، دانش و جهانبینی انسانهای نخستین در اختیار ما میگذارند. اسطوره باوری با اندیشههای اشراقی و عرفانی و نیز با تخیّل شاعرانه پیوندی ناگسستنی دارد. مولوی به دلیل برخورداری از اندیشههای اشراقی و تخیّلی نیرومند در شاعری، غالبا بهطور ناخودآگاه در فضای جانبخشی قرارمیگیرد و بسیاری از اندیشههای عارفانة خود را در مثنوی از رهگذر همین جانبخشی که زیر عنوان مشخص تشخیص قرار میگیرد عرضه میدارد.
در این مقاله با نگاهی به نظریههای جانبخشی و تشخیص، کارکرد آنها را در مثنوی به اختصار مطرح کرده، سهم آنها را در تجسّم اندیشه و عاطفة مولانا با مثالهای متعدد نشان دادهایم. مهمترین نتیجة این پژوهش، اثبات مجدد نقش بیان و زیباییشناسی در القای اندیشههای مولانا به مخاطب است. این پژوهش دادههای خود را از طریق اسناد مکتوب، کتاب و مقاله به دست آورده و آنها را با روش تحلیلی توصیف کرده است.
Animation is one of the fundamental elements of mythology . Myths give us some truth about belief ,knowledge and worldview of human ancestors. mythology has an inseparable bound with illuminism thoughts and theosophical and also poetic imagination .Mowlavi because of possessing a strong illumination and imaginative ideas in poetry,Mowlavi puts himself in space of Animation unconsciously. He presents lots his theosophical thoughts in Masnavi through animation which is a sub-heading for personification. In this article we have a look at the Animation and personification theories , and outlined their function in Masnavi.Then we have represented them in Mowlavi´s thoughts and emotions through plenty of examples. The most important result of this research is the re-prove of expression and aesthetics role in induction of Mowlavi´s thoughts to his readers. The present research has obtained its data through written document ,books and articles and elaborated them by analytical methods.
Machine summary:
بنابراین آن چه به طبیعت محصور در زمان و مکان جان میبخشد و آن را به حرکت در میآورد همین روح حاکم بر آن است درست مثل باد ناپیدایی که شیر علم را به حرکت درمیآورد: هست بازیهای آن شیر علم مخبری از بادهای مکُتتم (4/3051) به سخن دیگر، مولانا با چشم جهانبین خود، جهان را چونان «خسی» در دست «باد غیب» میبیند.
همچنان که در ماجرای داوری بوجهل و بوبکر نسبت به پیامبر بزرگوار اسلام دیده میشود بوجهل پیامبر را نقش زشتی که از بنی هاشم شکفته، قلمداد میکند و بوبکر او را آفتابی که نه شرقی و نه غربی است میداند امّا پیامبر هر دو را راستگو معرفی میکند و در اعتراض برخی از حاضران به یک سان دانستن این دو امر متقابل: گفـت مـن آیینـهام مصـقول دسـت تـرک و هنـدو در مـن آن بینـد کـه هسـت (1/70-2365) آنیمیسم و زبان حال جانبخشی و تشخیص با «زبان حال» همپیوندی نا گسستنی دارد زیرا در تشخیص اوصاف انسانی، ازجمله سخن گفتن، را به پدیدههای بیجان نسبت میدهیم و سخن خود را از رهگذر آن بیان میکنیم.
بنابراین بنیاد زبان براساس استعاره است و مولانا مثل هر گویندة دیگر، ناگزیر در چارچوب این خاصیت ذاتی زبان قرار میگیرد امّا افزون بر این او به دلیل نگاه اشراقیاش به هستی، جز بهرهگیری از زبان استعاری برای باز نمود اندیشههای آمیخته به عاطفهاش راهی ندارد.
امّا در نگاه مولانا، باز ظرفیت بسیاری برای تبدیل شدن به نمادهای دیگر مثل موارد زیر را هم دارد: در نگاه مولانا باز نماد انسانهایی است که میپندارند به دلیل قدرت میتوانند از اسارت دام برهند.