Abstract:
این مقاله موضوع تقابل و تعامل فرهنگی را از منظر نشانهشناسی فرهنگی، در بخش اساطیری، مورد بررسی قرار میدهد. در ابتدا مفاهیمی همچون «خود و دیگری»، «طرد و جذب»، «آرامش و آشوب» و «سپهر فرهنگی» که از مفاهیم بنیادین نشانهشناسی فرهنگی به شمار میآیند، به کوتاهی توضیح داده میشود. سپس با تکیه بر متن، مصادیق این مفاهیم، تحلیل و تشریح میگردد. روش پژوهش توصیفی - تحلیلی و برمبنای نظریههای نشانهشناسی فرهنگی است و نتایج نشان میدهد که بنابر متن فردوسی، فرهنگ ایرانی بنابه دلایل گوناگون، فرهنگی پذیرا بوده و در شرایط مختلف با دیگران نه فقط تقابل بلکه تعامل هم داشته و از قدرت جذب و ترکیب قابل توجهی برخوردار بوده است، اما همواره به ثبات و تکرار چرخهوار بر مبنای «سپهر فرهنگی» نهادینهشده در آن، روی خوش نشان داده و از تغییر بنیادین روی گردان بوده است.
کلیدواژه ها: خود و دیگری، تعامل و تقابل، مرکز و حاشیه، جذب و طرد، شاهنامۀ فردوسی.
This article investigates cultural interaction and opposition in mythological section of Shahnameh from the perspective of cultural semiotics. At first concepts such as self and the other, attraction and repulsion, order and chaos, and cultural sphere which are considered as fundamental features of cultural semiotics are explained briefly, then relying on the text the aforementioned concepts are exemplified and analyzed. This research is based on the descriptive analytical method employing cultural semiotics theories. Results obtained show that according to Shahnameh text, Iranian culture due to various reasons is a receiving one and under different circumstances not only showed opposition but also interacted with the other. The important feature of this culture is its considerable power of attraction and assimilation, however it has always welcomed stability and cyclic repetition based on the cultural sphere deeply imprinted on it all the more reason for being reluctant to fundamental change. Keywords Self and the other, interaction, opposition, center, margin, attraction, repulsion, shahnameh Ferdowsi.
Machine summary:
همو نخستین کسی است که آیین تخت و کلاه (پادشاهی) را بنیاد مینهد؛ دد و دام و جانوران و همۀ موجودات در فرمان اوست و او را تعظیم میکنند، او پدیدآورندۀ خورش ، پوشش و پرورشی نو است ، جهان رام اوست و تمایز چندانی وجود ندارد و سامان و نظم حکم فرماست : چنـــین گفـــت کـــایین تخـــت و کـــلاه گیومرت آورد و او بود شاه که خود چـون شـد او بـر جهـان کدخـدای نخستین به کوه اندرون ساخت جای ســـر تخـــت و بخـــتش برآمـــد ز کـــوه پلنگینه پوشید خود با گروه از او انـــــدر آمـــــد همـــــی پـــــرورش که پوشیدنی نو بد و نوخورش ( فردوسی، ١٣٦٦: ١ / ٢١-٢٢) در ابیات پیشین ، چند پرسش بنیادین پیش میآید، نخست آن که چرا گیومرت با گروه هم راهش در کوه جای میگیرد و مثلا نه در دشت یا جلگه و یا کرانۀ رودخانه ها چنان که تمدن های نخستینه غالبا در جوار آب ، آبادی پدید آورده اند؟ و دیگر این که چرا پرورش (فرهنگ ) و پوشیدنی و خورش گیومرت و گروهش نو است در قیاس و تمایز با کدام کهنه یا سنت فرهنگی؟ شاید آن گونه که در ادامۀ بحث خواهد آمد، این تمایز در تقابل با ساکنان بومی فلات ایران که «دیگری»و «دیو» قلمداد میشوند، قابلیت تعبیر و تفسیر بیابد (صفا، ١٣٦٣: ٦١٠-٦٠٠).