Abstract:
مسائل علّیت طبیعی، بهویژه مسئلۀ تمایز روابط علّی از غیرعلّی، یکی از پرمناقشهترین مسائل فلسفی در میان فیزیکدانان و فیلسوفان سدۀ اخیر میباشد. لوئیس، در پاسخ به این مسئلۀ بنیادی، از دو رویکرد مختلف هستیشناختی و معرفتشناختی بهره میگیرد. او ابتدا با یک رویکرد هستیشناسانه شاخصۀ وابستگی علّی را بهعنوان فصل ممیز روابط علّی از غیرعلّی مطرح میکند و سپس با یک رویکرد معرفتشناسانه، قالب شرطیهای خلاف واقع را برای آزمودن این معیار بهکار میگیرد. اما بررسی رویکرد هستیشناسی او نشان میدهد که شاخصۀ مزبور، شرط ممانعت از غیر را ندارد و وابستگیهایی مانند وابستگی عرض به موضوع و غیره را نیز شامل میشود. در مقابل، نظام هستیشناسی صدرایی، با ارائۀ فصل ممیزی خاصتر موسوم به «وابستگی ذاتی»، گسترۀ روابط علّی را از سایر وابستگیهای وجودی که در پیدایش مقارن یکدیگرند، جدا میسازد. نظریۀ معرفتشناسی او نیز ضمن مواجه با نقدهایی مانند عدم تفکیک علت اصلی از شرایط پیشزمینه، دربرگرفتن گسترۀ محدودی از علتها و ...، کارایی لازم را نیز در فرایند علتیابی و کشف روابط علّی، در اختیار اهل علم قرار نمیدهد؛ در حالیکه، نظام معرفتی صدرایی، با مبنا قرار دادن علم حضوری به عنوان علم حقیقی انسان، در مقام کشف روابط علّی معیار بهتری را ارائه میدهد که برغم اشکالاتی که بر آن وارد شده است، به نظر نویسنده میتواند نتیجههای عملی خوبی به ارمغان آورد.
Although the problems concerning natural causality, particularly the problem of the difference between causally-driven relations and non-causally-driven relations, are one of the most controversial problems discussed frequently by contemporary physicists and philosophers. However, Islamic thinkers have paid no significant attention to this problem so far, and the Islamic Thought Council has been in session Concurrence of such problems is almost devoid of opinion and thought. In response to the problem the difference between causally-driven relations and non-causally-driven relations, David Lewis proposes the causal dependence, which is tested in the context of counterfactual conditionals. The practical evaluation of this theory suggests that it contains a limited range of causes and does not provide the necessary knowledge in the process of causation and in many cases even fail to do so. In contrast, it seems that based on the thought of Islamic philosophy, one can defend the theory of direct knowledge and integrate it with the theory of the Intuitive Faculty.
Machine summary:
آن چه در این مسئله مورد توجه قرار میگیرد این است که در بین رویدادهای بسیاری که هم زمان با یک معلول در جهان واقع اتفاق میافتد، کدام رویداد(ها) باید به عنوان علت آن معین گردد؟ و این انتخاب بر چه اساس و معیاری صورت میگیرد؟ اساسا آیا میتوان ادعا نمود که این داوریها هیچ پایه و مبنای متافیزیکی ندارد و تنها بر اساس تلقی فرد صورت میپذیرد؟ در بین فلاسفۀ غربی، پاسخ های بسیار متفاوتی به پرسش مزبور داده شده است که برخی از آن ها عبارتند از: تابع قانون ٢، هم بستگی آماری٣، قابلیت دست کاری عوامل ، 4 فرایندهای فیزیکی٥، انتقال صفت ٦ و نیز دیدگاه های ترکیبی از موارد فوق ,Schaffer).
٢- نقد معیار هستیشناسی لوئیس همان طور که گفته شد، لوئیس شاخصۀ «وابستگی علی» را به عنوان فصل ممیز روابط علی از غیرعلی معرفی میکند و آن را این چنین تعریف میکند که «در شرایطی که c و e دو رویداد واقعی و متمایز از هم باشند، به طوریکه e بدون c رخ ندهد، آن گاه e به نحو علی به c وابسته است » (١٦١ :b١٩٨٦ ,Lewis)؛ اما باید گفت بر اساس این تعریف ، ملاک او مانع اغیار نیست ؛ زیرا گستره آن وابستگیهایی مانند وابستگی عرض به موضوع و یا وابستگی فرع به اصل و یا وابستگی سایه به ذیسایه و یا وابستگی میان دو معلول یک علت واحد را نیز دربرمیگیرد، در حالیکه این موارد همگی خارج از مصادیق حقیقی علت و معلول هستند و نمیتوان رابطۀ میان آن ها را از سنخ رابطۀ علی قلمداد نمود.