Abstract:
با توجه به اینکه آثار فقدان حاکمیت اخلاق، بیش از پیش در جوامع آشکار شده و بویژه جوامع توسعه یافته در این خصوص با چالشهای فراگیری روبهرو هستند، بحث از فلسفه اخلاق امری گریزناپذیر مینماید. تفاوت دیدگاهها در فلسفه اخلاق باعث شده تا مقایسه تطبیقی منظرگاههای مختلف در این خصوص اهمیتی دوچندان یابد. در این تحقیق با تکیه بر منابع تخصصی و مقایسه تطبیقی، در پی پاسخ به این پرسش هستیم که چه تفاوتهای اساسی در تبیین معنای فضیلت بین شهیدمطهری و مک اینتایر بعنوان نماینده دو اندیشه اسلامی و غربی وجود دارد. به نظر میرسد باور به نسبیگرایی، استقلال در تدوین برنامه سعادت، اعتقاد به بستر تاریخی بروز فضیلت، و حدوسط دانستن فضیلت، از مهمترین عناصر تمایز این دو دیدگاه است. باتوجه به مباحث ارائه شده میتوان به این نتیجه دست یافت که اگرچه اندیشه مک اینتایر نظریهای قابل دفاع در اخلاق است اما در قیاس با اندیشه اسلامی دچار کاستیهایی است.
Given that the effects of the lack of moral sovereignty are becoming increasingly apparent in societies, and that especially developed societies in this regard are encountered with widespread challenges, discussion about moral philosophy is inevitable. Differences of opinions in moral philosophy have made the comparative comparison of different perspectives in this respect doubly important. Relying on specialized sources and comparative comparisons, in this research, we seek to answer what the main differences are between martyr Motahhari and McIntyre as representatives of Islamic and Western ideas in explaining the meaning of virtue. Belief in relativism, independence in the development of the program of happiness, belief in the historical context of the emergence of virtue, and knowledge of virtue as intermediate are among the most important elements that distinguish these two views. Based on the arguments presented, it can be concluded that although McIntyre’s thought is a defensible theory in ethics, it has shortcomings in comparison with Islamic thought.
Machine summary:
يکي اينکه تفاسير متضادي از متون يا گفتارها به وجود آيد؛ درحاليکه شهيد مطهري معتقد است: «رمز ديگر خاتميّت و جاوداني بودن اين دين که آن نيز از هماهنگي با قوانين فطري سرچشمه ميگيرد اين است که براي احتياجات ثابت و دائم بشر قوانين ثابت و لايتغيّري در نظر گرفته و براي اوضاع و احوال متغيّر وي وضع متغيّري را پيشبيني کرده است» (مطهري، ۳: ۱۹۱) بنا به اين گفتار، قواعد اصلي، قابل تغيير و تضاد نيست و هر قرائت متضادي، درواقع، حقيقي نيست و بايد خود را با اصول، تطبيق دهد.
استقلال انسان در تدوين برنامه سعادت اينکه مک اينتاير را براي تبيين معناي فضيلت، و ارائه معنايي که خود از آن به دست ميدهد، توثيق ميکند و به او اجازه چنين کاري ميدهد اين است که در مرحله اول به گفته خودش همه بايد بازگشت به اخلاق فضيلت بکنند (مک اينتاير 1390: 379) و از بحران شديدي که جامعه کنوني غرب با آن دست به گريبان است رهايي يابند؛ (شهرياري، 1396: 71) تا به اينجا با مباني شهيد مطهري مطابق است.
شهيد مطهري در مورد انحطاط جوامع غربي و بحراني بودن شرايط آنها در موارد متعددي گوشزد کرده است: «کار غرب در فلسفه اجتماعي به هذيان و پريشانگويي رسيده است؛ وقت آن است که غرب مانند همه زمانهاي ديگر، با همه تقدمي که در علوم و صنايع دارد، فلسفه زندگي را از شرق بياموزد» (مطهري، 19: 643) و اگرچه به پيشرفتهاي ظاهري آنها توجه ميکند اما اين بحران را در عرصههاي ديگري برايشان تعريف ميکند و معتقد است درحالي که غرب از نظر تکنيک روز به روز پيشتر ميرود، همواره صحبت از انحطاط غرب است، علاوه بر اينکه غرب نه فقط با معيار ارزشهاي اخلاقي انحطاط دارد [بلکه با برخي معيارهاي ديگر نيز انحطاط دارد.