Abstract:
مکتب «پساتوسعه» در ادبیات توسعه پس از جنگ جهانی دوم و در انتقاد به فرایند توسعه به وجود آمد. این مکتب، توسعه را ایدئولوژیی میداند که در کشورهای شمال پا به هستی گذاشته و در اصل، پاسخ نادرستی به نیازها و آرزوهای راستین جهان جنوب است، بنابراین باید به فکر جایگزین بود که آن جایگزین، پساتوسعه است. مقاله حاضر به تاریخ و توضیح این مکتب از خلال انتقادات مکتب پساتوسعه از توسعه و برعکس، انتقادات طرفداران توسعه از پساتوسعه میپردازد و موارد زیر را به عنوان مهمترین شاخصهای پساتوسعه در نظر میگیرد: «رد کل پارادایم توسعه»، «اولویت بخشیدن به فرهنگ در برابر اقتصاد»، «ترویج رویکرد توسعه مردمی یا مردمگرا (از پایین به بالا) با معیارهای تمرکززدایی (محلیگرایی)، سازمانهای غیردولتی، توانمندسازی مردم»، «ندیدن توسعه صرفاً از چشم اندازهای غربی»، «ساخت دنیای از لحاظ فرهنگی، انسانیتر و از نظر زیستمحیطی، پایدارتر» و «اتکای کمتر بر دانش تخصصی کارشناسی (اولویتدادن به نظرات مردم عادی بجای نخبگان)».پس از معرفی مکتب پساتوسعه در بخش پایانی به نسبت پساتوسعه و جامعه ایران پرداخته شده و این نتیجه بدست آمده است که مکتب پساتوسعه، جهان را به دو بخش توسعهیافته و توسعهنیافته تقسیم میکند و اصولی را بر هر یک از آن دو، بار میکند در حالی که به نظر میرسد چنین نگاه موسع و کلانی نمیتواند تفاوتهای بنیادین کشورهای جهان سوم را در نظر گیرد و در نتیجه، نسخه واحدی برای همه آنها تجویز نماید که این نکته از اصلیترین نقدها به مکتب پساتوسعه است
The 'post-development' school was created in development literature after World War II and in criticizing to the development process by individuals such as Ivan Illich, Arturo Escobar, Gustav Esteva, Majid Rahnema, Wolfgang Sachs and Serge Latouche. consequently, this school is a part of the history of development. Post-developmentalists see development as an ideology that exists in the northern countries and originally is the wrong answer to the true needs and aspirations of the southern world, so one must think of an alternative for it that is post-developmental. The present article studies the history and explanation of this school during the post-development critiques from development, and vice versa, the development critics from post- development and considers the following as one of the most important post-development indicators: "ignoring the whole of development paradigm," Prioritizing the culture over economics" , "promoting a popular or populist (bottom-up) development approach with decentralization criteria, NGOs, empowering people "," not seeing development purely from a perspective. "Western countries" , "Making the world culturally more humane and environmentally sustainable" and "less reliant on expert knowledge (Prioritizing the views of ordinary people instead of the elites). After introducing the post-developmental school in the final section, the relation between post-developmental and Iranian society is discussed, and it is concluded that the post-developmental school divides the world into two developed and underdeveloped sectors, with principles on each of them, While it seems that such a widespread and wide-ranging view cannot account for the fundamental differences in Third World countries and, as a result, prescribe a unified version for all of them, this is one of the main criticisms of the post-development school. In Iranian society, which has a monolithic, oil-dependent economy with a central government that is geographically raing scarce and lacks a strong private sector, basically speaking of "bottom-up" development without government intervention and assistance, Is impossible.
Machine summary:
٣- زمان مند و مکان مندبودن توسعه (غرب محوری): در ادامه نکته قبلی، مکتب پساتوسعه معتقد است که توسعه یک نظریه قوم مدار و اروپا محور است که داعیه جهان شمولی دارد (ضیایی الف ، ١٣٩٥: ١٩٣ و احمدیان ، ١٣٩٦) و هدف آشکار آن ، حذف تنوع فرهنگی در دنیا از طریق جهان شمول کردن نهادهای غربی بوده است (ضیایی ب ، ١٣٩٥: ١٠) و همانطور که گوندر فرانک میگوید «اکثر مقوله های نظری و راهنماهای ما در سیاست گذاری توسعه ، تنها از تجربه های تاریخی کشورهای پیشرفته و سرمایه دار اروپا و آمریکای شمالی نشأت میگیرد، بنابراین دانش نظری فعلی نمیتواند گذشته توسعه نیافته جهان را بطور کامل آفتابی کند و تنها بخش هایی از گذشته کل جهان را باز میتاباند، مهم تر آنکه نادانی ما از گذشته و تاریخ کشورهای توسعه نیافته باعث میشود فرض بگیریم که گذشته و حال این کشورها در واقع شبیه مراحل ابتدایی تاریخی کشورهای پیشرفته امروزی است ، همین نادانی و پیش فرض ما را به تصور بسیار اشتباهی درباره توسعه نیافتگی و توسعه یافتگی در دنیای معاصر میرساند (گوندرفرانک ١، ١٣٩٥: ٣٧) بنابراین به دلیل تولید بحران های مختلف توسط توسعه ، نمیتوان جامعه صنعتی را الگو و پیشگام دانست و همانطور که تجربه تاریخی نشان میدهد عصر توسعه ، عقب ماندگی کشورهای در حال توسعه را جبران نکرد بلکه شکاف میان کشورهای غنی و فقیر را بیشتر کرد (ضیایی ب ، ١٣٩٥: ١٠) ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 Andre Gunder Frank در نتیجه ، آینده کشورهای توسعه نیافته ، گذشته و حال کشورهای توسعه نیافته نیست و جهان سوم ، نیازمند تصمیم انقلابی در تغییر مسیر دنباله روی از کشورهای توسعه یافته و فهم «جدید» و «دیگری» از توسعه است .