Abstract:
این پژوهش با محوریت محله «هرندی» در شهر تهران، کاووشی در حوزه فقر و مسائل اجتماعی شهری است. بر اساس روش مردمنگاری اتوبیوگرافیک، دادهها از طریق مشاهده، مصاحبه، آرشیو شخصی افراد، مصاحبههای انتشاریافته فعالان مدنی و نیز روش اسنادی (برداشت از رمان)، گردآوری شده و در 2 «روایت» عمده، سازماندهی شدهاند. محله «هرندی» نمونه اکستریمی از پیوند بین مسائل اجتماعی و فقر شهری است و به همین دلیل نیز، به عنوان نمونه انتخاب شده است. یافتهها دال بر نظارت اجتماعی بسیار پایین، عدم احساس مالکیت بر فضا، کمرنگ بودن پیوندهای اجتماعی ساکنان محله با سایر اجتماعات شهر، فراهم بودن زمینه برای قانونگریزی و هنجارشکنی، شکلگرفتن قلمروهای نمادین توسط گروههای آسیبدیده، ضعف سیاستهای حمایتی دولت در قبال اجتماعات ساکن محله، اجتماعستیزی در بین برخی خُردهگروهها و میزان بالای طرد اجتماعی است. بر این اساس، درهمتنیدگی موارد یادشده با کالید و فضاهای شهری آسیبزا در سطح محله، میطلبد سیاستگذاری اجتماعی به گونهای باشد که به متن حساس بوده و شرایط تمام گروهها را در آن لحاظ نماید که این امر از طریق رویکردهای متکی به ملاحظات کمّی و از بالا به پایین میسر نخواهد بود.
The study, focusing on the Harandi neighborhood in Tehran, is a rummage of poverty and urban social issues. Based on the autobiographical ethnographic method, the data are collected through observation, interviews, personal archives, interviews published by civil activists, and documentary methods (from the novel), organized in the form of two major narratives. HarandiNeighbourhood is an extreme example that clearly illustrates the relationship between social issues and urban poverty, and for this reason, it has been selected as an example. Findings indicate very low social monitoring, lack of ownership of space, lack of social ties between residents of the neighborhood and other communities, provision of grounds for legislation and regulation, the formation of symbolic territories by the affected groups, weak support of the government towards the communities living in the neighborhood, socialization among some small groups and high social exclusion. Accordingly, the interpenetration of these factors with urban spaces at the district, requires that social policy be sensitive to the socio-economic-political context and take into account the conditions of all the groups, that through quantitative and up-down approaches will not be possible.
Machine summary:
یافته ها دال بر نظارت اجتماعی بسیار پایین ، عدم احساس مالکیت بر فضا، کم رنگ بودن پیوندهای اجتماعی ساکنان محله با سایر اجتماعات شهر، فراهم بودن زمینه برای قانون گریزی و هنجارشکنی، شکل گرفتن قلمروهای نمادین توسط گروه های آسیب دیده ، ضعف سیاست های حمایتی دولت در قبال اجتماعات ساکن محله ، اجتماع ستیزی در بین برخی خرده گروه ها و میزان بالای طرد اجتماعی است .
در خصوص انتقال پذیری یافته های پژوهش به سایر میدان ها، توجه به «خاص بودگی» محله هرندی بسیار حائز اهمیت است ؛ به گونه ای که میتوان ادعا کرد بخش قابل توجهی از یافته ها چنان وابسته به میدان (محله هرندی) است که حتی در مورد محلات مجاور آن هم قابل کاربرد نیست ؛ اما نکته حائز اهمیت این که ، در روایت ارائه شده به مکانیسم ها و فرآیندهای تعیین کنندۀ کلی نیز پرداخته شده که ممکن است در خصوص هر میدان دیگری هم صادق باشد.
از آنجاکه معانی به طور کامل و ١- به عنوان نمونه ، یکی از رفتارهای معمول در بین ساکنین محلات اسکان غیررسمی، قانون گریزی است که به زعم ما، به تربیت و مکانیسم های اجتماعی شدن در دوره کودکی نسلی از ساکنین برمیگردد که همچون من ، زندگی کنونیشان در گرو ساخت و سازهای شبانه و غیرقانونی بوده و بنابراین از قانون شکنی نه تنها منتفع شده اند که کل زندگی خود را مدیون آن هستند اما این تجربه ٔ خاص در خصوص محله هرندی به هیچ عنوان صدق نمیکند.