Abstract:
جستار مرکزى این نوشتار، همانا نویدها و تهدیدهاى انسجام اسلامى در روانهاى جهانى شدن است. براى این منظور نخست جهانى شدن تحلیل و تبیین مىگردد ونظریات تنى چند از اندیشمندان بازگو مىشود. این نظریهها، با وجود تفاوتهایى که دارند، در یک نقطه به هم مىرسند و آن سیماى فرهنگى جهانى شدن است. نویسنده به این نتیجه مىرسد که تجدد و مدرنیته به مثابه فرهنگ و شیوه سازماندهى شؤونات زندگى قابلیت و ظرفیتهایى براى جهانى شدن دارد، هم در ساحَتِ نرمافزارى و هم در ابعاد سختافزارى. سپس محورها، موقعیتها و عوامل موجود که انسجام را در جهان اسلام آسیبپذیر نمودهاند، بازگو مىشود، مثل: نبود ثبات سیاسى، فقر و وابستگى اقتصادى، فقدان کانونى که تعهد رهبرى دینى در جهان اسلام را نمایندگى نماید، نایکسانى هویت و تعهد دینى در حوزههاى اجتماعى و بینالمللى... و بالاخره نبود و یا ضعف نهادهاى انسجام بخش در جوامع اسلام. در گام بعدى تأثیر جهانى شدن بر انسجام و همبستگى دنبال مىگردد و نویسنده چشم انداز مثبتى را معرفى مىنماید که در آن جهانى شدن تهدیدها و موقعیتهاى آسیب زا و آفت خیز نامبرده انسجام در جوامع اسلامى را تبدیل به فرصت و نوید مىکند که نویسنده شرایط، سازوکار دگر شدن نوید بخش و فرصتآور را در ساحت مختلف به تفصیل بیان مىدارد.
Machine summary:
به اين ترتيب، مديريت عوامل و منابع حياتي و اقتصادي و سازماندهي جهتمند تلاشها و كارهاي انساني - اقتصادي در سطح دروني (ملي) و بيروني (بين المللي يعني استفاده از منابع و امكانات جهاني)، نه از سوي افراد آن جامعه، در جهت رشد، توسعه و آباداني و ظرفيت آفريني دروني و رسيدن به خود مختاري و خويش گرداني صورت گرفته، بلكه از سوي مراكز قدرت مالي و اقتصادي و در راستاي منافع و مصالح اقتصادي، سياسي و امنيتي آنها انجام ميگيرد.
كشور مصر كه يكي از پايگاههاي فكري و فرهنگي جهان اسلام به حساب ميآيد و از گستردگي جغرافياي، به نسبت خوبي نيز برخوردار است، بايسته بود كه چونان حلقه اتصالي ميان كشورهاي اسلامي، دست كم در حوزه فكري و سياسي عمل كند؛ اما متاسفانه چنين نكرده و نتوانسته است.
گام دوم، اثرگذاري جهاني شدن بر انسجام و همبستگي در جهان اسلام جهاني شدن، نه به معني غربي شدن، بلكه به همان تصوير و انگارهاي كه در اين جستار برگزيده شده و در دو ساحت فكري، حقوقي و ارزشي (نرم افزاري) و ديگر روش ساماندهي و نهادي (سختافزاري) معرفي گرديد، به نظر ميرسد كه محورهاي آسيبپذير انسجام و تهديدكننده همبستگي كشورهاي اسلامي را تبديل به فرصت و عامل همياري و همسويي ميان آنها نمايد.
مقصود از اين عامل (مركزيت رهبري ديني) وجود يك فرد و يا يك كشور به عنوان ادارهكننده و اختياردار ديگران نيست؛ زيرا واقعيت و ايستار كنوني جهان اسلام و روند جهاني شدن اين را بر نميتابد، بلكه منظور و مقصود اين است كه اقدامات، تصميم گيريها، قانونگذاري، برنامه ريزي، مناسبات (ميان هم و با جهان پيراموني) در حوزههاي كلان امنيتي، اقتصادي، سياسي، فرهنگي، حقوقي، با مشاركت، همگرايي و تفاهم در جهت عزت، سربلندي، پيشرفت و حفظ منافع و مصالح كشورهاي اسلامي و مسلمانان انجام بگيرد.