Abstract:
در تحقیق حاضر، با توجه به نظریات دیوید ساندرز دربارۀ بیثباتی سیاسی و شاخصهای ارائهشده توسط وی، بیثباتی سیاسی در دورۀ سلطانمحمد خوارزمشاه، بر مبنای دو مفهوم اساسی تغییرات و چالشها، تبیین و شاخصهای آن طی چهار مقولۀ تغییر هنجار، تغییر مقامات اصلی اجرایی، تغییر مرزها، و چالشهای خشونتآمیز مشخص شدهاست. با توجه به ماهیت استبدادی حکومت سلطانمحمد خوارزمشاه و نقش کلیدی سلطان در ساختار حکومت خوارزمشاهی، فروپاشی ساختاری خوارزمشاهیان با بررسی نقش محوری سیاستهای سلطانمحمد در بیثباتی سیاسی تحلیل شدهاست. با توجه به اینکه ضعف و سقوط زودهنگام حکومت سلطانمحمد خوارزمشاه نتیجۀ چنین بیثباتی سیاسیای بودهاست، بررسی و شناخت عوامل بهوجودآورنده و تشدیدکنندۀ بیثباتی سیاسی در آن برهۀ تاریخی واجد اهمیت بسیار است. با عطف نظر به این مهم، مقاله درصدد پاسخ به این پرسش است که بین سیاستهای سلطانمحمد خوارزمشاه و بروز بیثباتی سیاسی در این دوره چه ارتباطی وجود داشتهاست. روش نگارنده در پاسخ به این پرسش، استفاده از نظریۀ دیوید ساندرز دربارۀ بیثباتی سیاسی بودهاست. ماحصل تحلیل نویسنده آن بوده که یک همبستگی مثبت بین سیاستهای سلطانمحمد خوارزمشاه و بروز بیثباتی سیاسی در برهۀ تاریخی زمان او وجود داشتهاست.
In the present study, employing David Saunders's standpoints on political instability and its indicators, political instability at the period of Muhammad KhwarazmShah has been surveyed, based on two basic concepts of changes and challenges. The characteristics of political instability at the period mentioned have been identified in four categories of norm change, change of chief executive officers, change of boundaries, and violent challenges. Given the authoritarian nature of the sultanate of Muhammad KhwarazmShah and the key role of sultan in the structure of the Kharazmid government, the structural breakdown of the Kharazmid dynasty has been examined by investigating the central role of Sultan Muhammad's policies in political instability. Considering the weakness and the early collapse of the rule of Sultan Mohammad caused by such political instability, investigating and understanding the factors creating and exacerbating that political instability at that historical juncture is of great importance. With this in mind, the article seeks to answer the question that what the relationship between the policies of Sultan Muhammad KhwarazmShah and the emergence of political instability in that period is. The result of the author's analysis is that there has been a positive correlation between the policies of Sultan Muhammad and the emergence of political instability of his period
Machine summary:
با عطف نظر به اين مهم ، مقاله درصدد پاسـخ بـه ايـن پرسـش اسـت کـه بـين سياست هاي سلطان محمد خوارزم شاه و بروز بيثباتي سياسي در اين دوره چـه ارتبـاطي وجود داشته است .
اين سياست هاي خوارزمشاه با هر توجيهي که اتخاذ شده باشد، صدمات زيـادي را بـر مردم تحميل کرد و مهم ترين پيامد آن بروز بينظمي سياسي، پريشاني، تضعيف قدرت ، و درنهايت ، زوال زودهنگام قدرت سلطان محمد خوارزمشاه و خوارزمشاهيان بود.
امـا چگونـه شـد کـه ايـن امپراتـوري در دورة دوم حکومـت سلطان محمد و پس از مدت زمان کوتاهي، اقتدار و عظمت خود را از دست داد؟ پاسخ به اين سـؤال مسـتلزم بررسـي اقـدامات ، عملکردهـا، و سياسـت هـاي سـلطان محمـد خوارزمشاه و تأثيرات آن بر بيثباتي سياسـي زمـان او اسـت .
پس از عزل نظام الملک مسعود از وزارت ، سلطان محمد درصـدد انتخـاب وزيري ديگر برآمد، اما از آنجا که ترکان خاتون ، مادر سلطان ، در اين دوره قدرت و نفوذ فراواني داشت ، ناصرالدين محمد، يکي از غلام زادگانش را، براي مقام وزارت پيشـنهاد کرد و مسّلم بود که سلطان در مقابـل ايـن خواسـته ، نمـيتوانسـت کـاري کنـد (نـک : خواندمير، ٢٣٤؛ نسوي، ٤٢).
يکي ديگر از اقدامات سلطان محمد خوارزمشاه که ارتبـاط مسـتقيمي بـا بيثباتي سياسي حکومت او داشت ، سياست هاي او در زمينۀ رفتار با علما و روحانيـان شاخص و همچنين از بين بردن خاندان هايي قديمي بود که در شهرهاي مختلف قلمرو خوارزمشاهي، چون سمرقند، بخارا، اترار، و مناطق مازندران ، وجود داشتند.