Abstract:
در سراسر اتحادیة اروپا مفهوم « منزلت انسان» نقش مهمی در مباحثات مربوط به حقوق بشر ایفا می کند. یک دلیل عمدة این امر بیانیة حقوق بشر سازمان ملل است که در آن صراحتاً « منزلت انسان» ذکر گردیده است. دلیل دیگر این است که اشاره به منزلت انسان در متون قانون اساسی جمهوری فدرال آلمان که در آن حقوق بشر معرفی گردیده، نکته ای ضروری است. بحث منزلت انسان مبحثی میان رشته ای است اما تمرکز آن خصوصاً بر روی اخلاق اجتماعی و عملی است: « ما باید به گونه ای [درست] با انسانها رفتار کنیم، چرا که آنها دارای منزلت خاصی هستند». «تمام انسانها حقوق خاصی دارند، چرا که آنها موضوع منزلت انسان هستند». اما «منزلت انسان» واقعاً به چه معنایی است و چگونه می توان آن را به لحاظ نظری توضیح داد؟ من در مقالة خود نمی توانم پیرامون مسئلة مبنای نظری منزلت انسان بطور کلی بحث نمایم. اما، قصد دارم در مورد یک راه (امروزه بسیار مؤثر) در رسیدن به حل مسئلة یافتن مبنایی برای منزلت انسان بحث نمایم. این رویکردها ریشه در فلسفه نوین آلمان داشته و می توان آنها را « رویکردهای عمل گرایانه» نامید. من در بحث خود پیرامون رویکردهای عمل گرایانه در سه مرحله پیش خواهم رفت. 1) نخست، تلاش خواهم نمود فرض کلی تمام رویکردهای عمل گرایانه را روشن سازم: معنای این ایده در فایدة عملی آن نهفته است. به عبارت دیگر: منزلت انسانی را باید (بدون توجیه بیشتر) پذیرفت زیرا پذیرش آن مفید است مثلاً برای همزیستی افراد در یک جامعه و برای وجود همزمان جوامع و تمدن های مختلف. (در مرحلة اول همچنین بین انواع مختلف رویکردهای عمل گرا تمایز قائل خواهم شد.) 2) در مرحلة دوم من تلاش می نمایم که انگیزه های فلسفی را برای پذیرش یک دیدگاه عمل گرا نشان دهم. من می خواهم خاطر نشان سازم که این انگیزه ها تقریباً به طور کامل منفی هستند: نویسندگان در نظریة خود در مورد منزلت انسان عمل گرا هستند زیرا امکان تلاش برای مثبت نمودن زمینه های آن را انکار می نمایند. مبانی متافیزیکی (الهیاتی) کار آمد نیستند زیرا (به گفتة عمل گرایان) این مبانی «خارق العاده» بوده و« مورد قبول همگان نیستند». این مطلب (به گفته عمل گرایان) در مورد دیدگاههایی که تلاش می نمایند زمینة منزلت خاص انسانها را در برخی قابلیت های خود مثلاً در قابلیت های عقلانی و اختیاری خود قرار دهند. دلیل این امر وجود انسانهایی است که فاقد این قابلیت ها هستند و به گفتة آنها، وجود غیر انسانهایی که دارای این قابلیت ها هستند. اما منزلت انسان باید متعلق به همة انسانها و تنها متعلق به انسانها باشد. 3) مرحلة سوم کار من ارزیابی نقادانه ای از رویکردهای عمل گراست. به نظر من عمل گرایی در چار چوب مبحث منزلت انسان به سه دلیل به شکست می انجامد: الف) استدلال هایی که عمل گرایان علیه سایر رویکردها ارائه می کنند، مربوط به دیدگاه خودشان هم می باشد. ب) عمل گرایی به ایده ای از منزلت انسان منتهی می شود که برای آن دسته از اهداف نظری که ایدة مذکور برای آن عرضه گردیده، بیش از حد ضعیف است. ج) یک مفهوم دارای مبنای عمل گرایانه از منزلت انسان آنقدر مبهم است که نمی تواند نقش بایستة خود را ایفا نماید: [یعنی] چنین ایده ای کاملاً بی فایده است. نهایتاً، من می خواهم تناسب ردّ رویکردهای عمل گرایانه را برای نظریة سازندة دیگری از منزلت انسان خاطر نشان نمایم.
Throughout the European Union the concept Human Dignity plays an important role in theoretical debates on human rights. One main reason for this is the UN-Declaration of Human Rights, in which Human Dignity is mentioned explicitly. Another reason is that the reference to Human Dignity is essential to those passages of the Constitution of the Federal Republic of Germany in which Human Rights are introduced. The discussion of Human Dignity is interdisciplinary, but focuses especially in social and applied ethics: We have to treat humans in such a way, because they have a peculiar dignity. All humans have special rights, because they are objects of human dignity . But what does Human Dignity really mean and how can it be explained theoretically?
Machine summary:
دلیل دیگر این است كه ارجاع به شرافت انسان برای آن دسته از مصوبات قانون اساسی جمهوری فدرال آلمان كه حقوق بشر در آن ارائهشده است، ضروری میباشد.
امروزه این گفتوگو تحت نفوذ سؤالاتی قرارگرفته است؛ نظیر: «چه تمایزاتی میان انسانها و دیگر اشكال زندگی غیرانسانی وجود دارد؟» آیا شرایط لازم و كافی شخصیت (شخص بودن) وجود دارد؟ «آیا هویت شخصی رابطۀ تبدیلناپذیری است یا میتواند در چارچوب روابط اساسیتری تحلیل گردد؛ روابطی كه میتواند به آنها تبدیل شود؟» علیرغم تفاوتهای تاریخی و نظری میان بحثهای شرافت انسان و بحثهای هویت شخصی، تصمیم دارم كه در مقالهام برای متوازن كردن یان بحثها تحت جنبهای عینی یعنی عملگرایی تلاش كنم.
طرح من مشروعیتش را از این حقیقت میگیرد كه (در فلسفه غرب) رویكردهای متقن و مؤثر عملگرایانه هم نسبت به بحثهای شرافت انسان و نسبت به بحثهای مربوط به هویت شخصی وجود دارد.
بهمنظور بررسی كردن این فرضها تمایل دارم كه این سه نكته را ذكر كنم: الف- در هر دو نظریه، در رویكردهای عملگرایانه نسبت به شرافت انسان و نیز در روایاتهای عملگرایانه از هویت شخصی سودمندی، ملاك قطعی برای مشروعیت بخشیدن به این مفاهیم موردبحث یعنی قطعی به معنای شرط ضروری و كافی است.
نوع دیگر استدلال علیه نظریههای متافیزیكی در بحثهای شرافت انسان این است كه رجوع آنها به طبیعت انسان منجر به نوعگرایی میشود، نظریهای مبنی بر اینكه تعلق به نوع زیستشناختی همچنان نوعی ارزش است و نوعگرایی نوعی نژادپرستی میباشد كه از آن در استدلال عملی باید پرهیز شود.
اگر این مطلب درست باشد، شباهت مهم دیگری بین روایات عملگرایانه در بحثهای شرافت انسان و در بحثهای هویت شخصی وجود دارد.