Abstract:
بخش قابل توجهی از شاخصهای سبک اگزیستانس« مرگ، رنج، ترس وگناه » در آثار صادق چوبک تبلور یافته است. این نویسنده میکوشد تا زشتیها وفساد ونابرابریهای موجود اجتماع را در برابر چشم خوانندگان به تصویر بکشد، علاوه بر آن پیامدهای این بی عدالتی را نیز به تصویر بکشد. در اینجا سوال اصلی پژوهش مطرح میشود که مهمترین شاخصهای سبک اگزیستانس در داستانهای «سنگ صبور، انتری که لوطیش مرده بود و آتما سگ من چگونه نمود یافته است؟ فلسفه اگزیستانس تحلیل خود از سرنوشت بشر رابر سه استنباط بنیادی استوار ساخت و سه نشانه هستی برای آن در نظر گرفت. هدف این مقاله روشنگری سه اصل اگزیستانس (استحسانی، اخلاقی وایمانی) در آثار صادق چوبک است. نتایج تحقیق حاکی از تا ثیر جهانبینی چوبک از تحلیلهای فیلسوفان است. صادق چوبک به عنوان نویسنده اجتماعی، شناخت درستی از جامعه، دردها ومشکلات اساسی آن دارد.داستانهای این نویسنده سراسر پراز مضامینی چون « مرگ، رنج، ترس وگناه »است که این امرخود از مهمترین دغدغه های اگزیستانسها است . در تحلیل شخصیت داستانهای « سنگ صبور و آتما سگ من» به این نتیجه رسیدیم که اکثر این شخصیتها از مر حله اگزیستانس استحسانی واخلاقی بالاتر نمیروند، وبه مرحله اگزیستانس ایمانی نائل نمیگردند.در مقابل در داستان انتری که لوطیش مرده بود، انتر داستان مرحله اگزیستانس ایمانی را تجربه میکند.
Machine summary:
در اينجا سؤال اصلي پژوهش مطرح ميشود که مهمترين شاخصهاي سبک اگزيستانس در داستانهاي «سنگ صبور، انتري که لوطيش مرده بود و آتما سگ من چگونه نمود يافته است ؟ فلسفۀ اگزيستانس تحليل خود از سرنوشت بشر رابر سه استنباط بنيادي استوار ساخت و سه نشانۀ هستي براي آن در نظر گرفت .
٣-پيشينه ي پژوهش مقالات پراکنده اي در خ صوص پيوند اگزيستانسياليسم با برخي از آثار ادبي نگاشته شده است که از آن ميان ميتوان به «نگاهي اگزيستانسياليستي به بخشهايي از شاهنامه » (قوام ،١٣٨٧) «موقعيتهاي مرزي در فلسـفهاي اگزيسـتانس ونهج البلاغه »(خردمند،١٣٩٢) «اگزيستانسياليسم هدايت وبن بست نوستالژي در سگ ولگرد»(موسوي،١٣٨٨)، «چوبک وانديشه وجودي، تحليل داستان انتري که لوطيش مرده بود»(خجسته وفسايي، ١٣٩٤)در خ صوص نويسنده مورد نظر نيز آثاري در قالب کتاب ومقاله نگارش يافته است : مجموعه مقالات در مورد زندگي و آثار چوبک باعنوان « ياد صادق چوبک »(١٣٨٠) به کوشش علي دهباشــي، قربان صــباغ (١٣٩٠)در مقالۀ « فراتر از تمثيل » با نگاهي به انديشــهاي نظريه پردازان مارکســيســت به کارکرد ائيدولوژي در داســتان « انتري که لوطيش مرده بود » پرداخته است وآن را تمثيلي از رابطۀ انسان با صاحبان قدرت در نظام طبقاتي معرفي کرده است ، اشاره کرد.
» (همان :٢٢٤ ) اگزيستانس در سنگ صبور در تراژديهاي تلخ وغم انگيز زندگي است که توأم با نکبت وپلشتي شخصيتهاي داستان اتفاق ميافتد، در حقيقت با مرگ نکبت بار جهان سلطان که در اثر فقر وبيچارگي در طويله اي دراز به دراز افتاده است که کنترل بيرون روي خود را از دست داده بود وتمام کرمها روي بدنش وول ميزند اتفاق ميافتد..