Abstract:
هستی و انسان دغدغهای است که قرنها است ذهن بشر را به خود مشغول کرده است. بیش از بیست قرن است متفکران دینی و غیردینی پیرامون آن به بحث و گفتگو مشغول هستند. مسئله این است که چه رابطه و تأثیرگذاری بین هستی و انسان وجود دارد و مبنای هستیشناسی و انسانشناسی چه رابطهای با یکدیگر میتواند داشته باشند و هر یک بر دیگری چه تأثیری خواهد داشت. بر اساس گزارههای دینی و آرای اندیشمندان اسلامی، میتوان مبنای هستیشناسی را هستیشناسی شبکهای دانست. به تعبیر دیگر، جهان ما یک جهان شبکهای است. این هستی شبکهای با انسان رابطه تناظری دارد که از آن تعبیر به عالم کبیر و صغیر شده است. در این رابطه تفسیر و تبیین جهان بدون انسان، و تفسیر و تبیین انسان بدون جهان، تفسیر ناقص و بیمعنا خواهد بود. بنابراین براساس رابطه هستیشناسی و انسانشناسی میتوان نظریه انسانشناسی شبکهای را نتیجه گرفت. در این نظریه انسان محور شبکههستی است و ارتباطات انسان محور اساسی زندگی در شبکههستی است. در این مقاله نوع تحقیق بنیادی، رویکرد پژوهش توصیفی، تبینی و روش تحقیق کتابخانهای انتخاب شده است.
The reality and human are concerns that have kept the minds of humanity busy for centuries. More than twenty centuries, religious and not-religious scholars have talked about this. The question is this: what is the relationship between the reality and the human and how are the two impact each other. What is the relation between the base of ontology and anthropology? How can they influence one another? According to religious views, one can consider the base of ontology as a netted or systematic ontology. In another word, our world is a systematic world. This systematic reality has a symmetrical relation with the human, which has been referred to as the Great and Minor realm. In such relation, elucidation and explanation of the world without human, and human without the world, will be an incomplete definition and meaningless. Therefore according to the relation between the ontology and anthropology, the theory of systematic anthropology can be deducted. In this theory, human is the center of the systematic reality, and the relations of human will be the center of living within the systematic reality. This research is conducted by the method of fundamental research, descriptive – explanatory approach, and library research method.
Machine summary:
مسئله این است که چه رابطه و تأثیرگذاری بین هستی و انسان وجود دارد و مبنای هستیشناسی و انسانشناسی چه رابطهای با یکدیگر میتواند داشته باشند و هر یک بر دیگری چه تأثیری خواهد داشت.
بنابراین هر مجموعه یا نظام فکری كه در ارتباط با انسان مدعی نظریهپردازی است، نیازمند است که یک جهانشناسی معقول و موجه تبیین کرده و انسان را بهعنوان یك پدیده درون آن بررسی كند، زیرا انسان محور جهانهستی، موجود برتر و خلیفه در عالم هستی است و زمینه و موطن تفسیر انسان عالمی است که انسان در آن زندگی میکند و مسیر رشد خود را طی خواهد کرد.
همچنین در گزارههای دینی شروع وجود از مبدأ هستی است و جریان رشد و حیات در این دنیا قرا گرفته و در نهایت بازگشت انسان به خداوند تعریف شده است.
این اتصال یا وحدت میان اجزای شبکه هستی نشان میدهد که نظریه انسانشناسی در دل نظریه هستیشناسی قابل تفسیر و تبیین است، زیرا انسان محور شبکههستی است و تمام اشیاء و موجودات در جهان برای او قرار داده شده است: (أَلَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُمْ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَأَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَةً وَ بَاطِنَةً وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يُجَادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَلَا هُدًى وَلَا كِتَابٍ مُنِير).
بنابراین ارتباط و اتصال میان طبقات عالم هستی شکل میگیرد، اتصال و وابستگی بین ابعاد وجود انسان(بدن، عقل و روح)، بین عناصر و اجزاء و مراتب شبکههستی.