Abstract:
هدف: تحول در علوم اجتماعی، از جمله بسترهای تحول در ساخت اجتماعی جوامع است. تحقق جامعة اسلامی نیز متوقف بر تحول در علوم اجتماعی و ابتنای ساخت اجتماعی بر علومی اجتماعی برخاسته از مبانی اسلامی است؛ لذا امکان و چگونگی این تحول باید مورد مداقّههای علمی قرار گیرد. این مقاله با تمرکز بر حوزۀ مطالعات اقتصادی، دلایلی را برای موجّه بودن تحول در علم اقتصاد مبتنی بر آموزههای اسلامی ارائه داده است. روش: این مقاله با روش تحلیلی-توصیفی به ارائۀ ملاحظاتی دربارة تحول در علم اقتصاد پرداخته است. یافتهها: اعلام موضع صحیح و منطقی در باب تحول در علم اقتصاد، نیازمند سه ملاحظۀ مهم معرفتشناختی و روششناختی است: 1. خاستگاه معرفتشناختی علوم اجتماعی مدرن؛ 2. کارکرد علم اقتصاد به عنوان یکی از علوم اجتماعی و نیز ماهیت فعالیت اقتصاددانان؛ 3. مبانی تحلیلهای اقتصادی متعارف و دوری از سطحینگری در ارائة مطالعات منتسب به اقتصاد اسلامی. نتیجهگیری: با توجه به سه ملاحظۀ مذکور، میتوان علم اقتصاد متعارف را دانش مبتنی بر قبول مبنایی اخلاقی برای حل تعارضات منافع تلقی کرد؛ لذا عرصه برای ورود ارزشها از مسیرهای مختلف به دستاوردهای علمی اقتصاددانان فراهم است. البته باید توجه داشت که تحول مدّ نظر در علم اقتصاد متعارف، در راستای تولید ایدهها و نظریات اقتصاد اسلامی، مستلزم دقتهایی است تا در این تحول مبنایی دچار خطاهای بنیادین معرفتشناختی و روششناختی نشویم.
Objectives:The Evolution of the social sciences is one of the foundations for change in social construct at any society. Since the realization of the Islamic society requires evolving of the social sciences and underlying of social construction based on social sciences arising from Islamic principles, the discussion of the possibility and nature of this evolution should be subject to methodical research. This paper, focusing on the field of economics studies, seeks to provide reasons for justifying the evolution in economics studies based on Islamic thoughts. Method: This paper, based on analytical-descriptive approach, propose considerations about the evolution of economics. Result: The announcement of a correct and logical position on the evolution of economics requires three important epistemological and methodological considerations about: (1) the epistemological origin of modern social sciences; (2) the function of economics as one of the social sciences as well as the nature of the activity of economists and (3) foundations of conventional economic analysis and the avoidance of superficiality in studies that attributed to Islamic economics. Conclusion: Given these three considerations, conventional economics can be regarded as a basis for accepting a moral basis for solving conflicts of interest, and hence the scope for entering values from different paths to the scientific achievements of economists. Of course, it should be noted that the evolution of conventional economics in the production of ideas and ideas of Islamic economics requires careful consideration to avoid fundamental epistemological and methodological errors in this fundamental development.
Machine summary:
به ديگر بيان؛ پرسش فرعي دوم آن است که : آيا به واقع ، علوم اجتماعي، از جمله علم اقتصاد، در باب هست ها و واقعيات به بررسي ميپردازند و اساساً ارتباطي با بايدها و وضعيتهاي ندارند؟ هر چند تحليل دقيق پرسش دوم و پاسخ به آن براي درک تلقي ما نسبت به ماهيت علم اقتصاد اسلامي تعيين کننده خواهد بود، اما اظهار نظر دربارة آنچه در حال حاضر به عنوان مطالعات اقتصاد اسلامي در محافل دانشگاهي رايج است نيز ضروري است .
بدين ترتيب ، پرسش فرعي سوم تحقيق آن خواهد بود که : با توجه به يافته هاي تحقيق در دو مرحلۀ پيشين ، وضعيت مطالعات و پژوهشهاي موجود که ذيل ادبيات اقتصاد اسلامي طبقه بندي ميشوند، چيست ؟ آيا به درستي ميتوان اين مطالعات را ذيل عنوان علم اقتصاد اسلامي طبقه بندي کرد؟ فعاليتهاي علميِ اقتصاددانان اسلامي در معرض چه کاستيها و مشکلاتي قرار گرفته يا خواهد گرفت ؟ گفتني است که در سير استدلالي مقاله ، برخي ايدههاي حضرت مقام معظم رهبري در عرصۀ تحول در علوم اجتماعي با ملاحظات سه گانۀ مذکور تطبيق داده شده است .
ب) محدودة برخي مفاهيم استفادهشده در تحقيق : علوم اجتماعي، مقام داوري و مطالعات متعارف اقتصاد اسلامي اگر بپذيريم تحولخواهي در علوم اجتماعي و انساني امري است که همچون بسياري از تلاشهاي فکري ديگر، نسخۀ واحدي ندارد و اساساً تلاشي مّتکي به انسانهاست ، اندکي از ابهاماتِ پيش گفته رفع ميشود؛ اساساً هر پژوهشگري از ظن خود يار آرمانها و ايدههايي همچون: پيشرفت علمي، تکامل علم ، تحول در علم يا ابتناي سياستگذاري بر علم ميشود.