Abstract:
در تاریخ اندیشه، بهعنوان دانشی تخصصی که با مطالعة تاریخی تبارشناختی تکوین اندیشهها سروکار دارد، نقطة عزیمت علم انسانی مدرن است و سپس «روشنگری» اوج علم انسانی-اجتماعی مدرن تلقی شده و درنهایت، «جامعهشناسی»، ملکة علوم اجتماعی، به قولِ اگوست کنت، بهعنوان میراثدار همة آنچه علم اجتماع مینامیم و میدانیم، تثبیت شده است. از اینحیث، آنچه که امروزه بهعنوان میراث نیم هزارهای از خانوادة بزرگ معرفتی فکری علوم انسانی- اجتماعی مدرن در جامعهشناسی میبینیم، محصول طبیعی یک تاریخ غربی مدرن از اندیشهورزی فلسفی، فرهنگی و اجتماعی کاملاً منسجم و منطقی و متدیک و تئوریک است. چیزی که در جهانهای غیرغربی، بهویژه جهان رقیبِ غرب، جهان اسلام، بهعنوان یک «سنّت معرفتی عقیدتی» پرپیشینه، با قدمتی یک ونیم هزارهای شکل تاریخی متمایز و شکلبندی اجتماعی فرهنگی متفاوت به خود دیده و گرفته است. از منظر فلسفه علوم انسانی مواجهه علامه طباطبایی است دراین موضع محل تأمل است. مقاله حاضر نیز روایت این مواجهه است. داستان علّامه طباطبائی نیز، بهعنوان سرحلقة آخرین فیلسوفان سنّتی مسلمان در عصر شبهمدرن جهان اسلام و «خردهجهان شیعی»- یعنی جهان یک اقلیت فرهنگی مذهبی پرشور از معارف مذهبی، کلامی، فلسفی و دانشی است که از توابع جهان اسلامی کلان است- و نیز از منظر متنی، در قالب همین مسئلۀ جامعهشناختی و از منظر زمینهای، در بطن همین بافتار تاریخی سنّتی دینی، قابلروایت است. این مقاله، داستان مواجهه و چالشِ نمایندة سنّتی فلسفة اسلامی و دانشهای اسلامی و معارف شیعی با فلسفة علمی و علم انسانی مدرن است. و همچنین روایتی است از امکان و ظرفیتهای بالقوة یک فلسفة سنّتی برای شکلدادن به یک شبهفلسفة علم انسانی از نوع مقدماتی آن از سوی علّامه طباطبائی.
Modern human sciences, as depicted by the philosophy of sciences and also human sciences, or as Vico, the Renaissance thinker puts it, Novum Scienza, aimed to explore the modern human, the modern world, and the modern culture, history, and society. It was clear that traditions and traditionalism – pre-modern matters – were no longer of use, and this included all extensions of traditional thought, from traditional human knowledge to Christian and ecclesiastical philosophy and theology. The case of Allameh Tabataba’i is also visible in this sociological problem and this religious-traditional context as the head of the last Islamic traditional philosophers in the pseudo-Modern age of the Islamic worlds and the “Shi’a micro-world”, that is, a religious, cultural minority filled with epistemic, philosophical, religious knowledge, which is subordinate of the macro Islamic world. The present paper presents the case of confrontation and challenge of the traditionalistic representative of Islamic philosophy and Islamic knowledge and Shi’a knowledge with the scientific philosophy and the modern human sciences. It is also a narration of the possibility and potential capacities of traditional philosophy to shape a pseudo-philosophy of human sciences in a preliminary form by Allameh Tabataba’i.
Machine summary:
13 پـس ايـدة الحـاقي نوشـتار مـا ايـن اسـت کـه - همـان گونـه کـه پـيش تـر اشـاره شـد، بــراي روايــت گــري داســتان علامــه طباطبــايي، ايــن بــزرگ فيلســوف ســنتي شــيعي، 14 در نسبت بـا دانـش اسـلامي، فلسـفه و معـارف دينـي سـنتي و علـم انسـاني، يـا بـه عبـارتي بهتــر، فلســفۀ علــوم انســاني مــدرن ، بهتــرين روش ايــن اســت کــه از دو موضــع ، روايتــي معناشناختي از اين دو مقولۀ مهم به دست دهيم : ١) مواجهۀ معرفتي علامه طباطبائي با فلسفۀ علوم انساني مدرن ؛ ٢) هم زمان چالش عقيدتي با آن .
همـان گونــه کــه ملاحظــه مــيشـود بـا توجــه بــه خـط سـير بحــث هــاي فلسـفي علامــه طباطبــايي در «اصــول فلســفۀ رئاليســم » کــه در ايــن جــا منطــق روشــي و فراينــدي آن ، يعنـــي مرحلـــه ايبـــودن » مواجهـــه دادن مخاطبـــان مـــتن کـــه درحقيقـــت بــا توجـــه بـــه تبارشناسـي شـکل گيـري مـتن درحـوزة علميـۀ قـم در دهـۀ ١٣٣٠ شمسـي بـه عنـوان يـک «درس گفتارنامــۀ فلســفه » عمــدتا «طلــاب ديــن حــوزة علميــه » بــوده انــد، بــا يــک فلســفۀ علـوم انسـاني رئالسـيتي اسـت ؛ البتـه در سـنت فلسـفۀ مـدرن اسـلامي، البتـه بـا فـرض ايـن کـه بـه کـاربردن چنـين عنـواني بـراي فلسـفه ورزي رئاليسـتي علامـه طباطبـايي روا و جـايز باشد که علامه طباطبايي کاراکتر آوانگارد آن است .
مســئلۀ معرفتــي عقيــدتي ايــن ســنخ پژوهنــدگان تــاريخ و فلســفۀ علــوم انســاني اجتمــاعي ايــن اســت کــه آنــان نمــيتواننــد هــم حــس نوستالژيکشــان بــه ايــن ميــراث تــاريخي- فرهنگــي عقيــدتيشــان را رهــا کننــد؛ و هــم نمــيتواننــد آن را در مصــاف رقـابتي بـا علـوم انسـاني اجتمـاعي مـدرن - چشـم بسـته و بـدون ارزيـابي انتقـادي و بـدون پيرايشـگريهـاي اصـلاحي لازم - جهـت انتقـال ايـن دانـش هـاي سـنتي بـه دوران مـدرن و انطباق آن ها با فلسفه و علوم انساني اجتماعي مدرن بپذيرند.